بایگانی برچسب: فرزند خوی

عاشیق اصلان

من و آقای استاد ذی‌حق، خیلی سال است که رفیقیم. رفیق که می‌گویم یعنی دارم به خودم رتبه می‌دهم و شاید شأن ایشان را کم می‌کنم. یک‌روز در خلال روزهای ابری و دل‌گیرِ دی از سال ۱۴۰۰ که هوا بس ناجوانمردانه سرد بود، پیام دادند و قرار گذاشتند بیایند دفتر من و من خوشحال از …

حبیب خدا

من حاج مهدی را ندیده بودم. از او اسمش را شنیدم وقتی ریق رحمت را سرکشید و سر در گریبان خاک برد، شبی از شب‌های بهار سال ۱۳۷۷ آغام خدا بیامرز به جهت این‌که عملا یادم بدهد نحوه‌ی آمد و شد و شیوه‌ی نشستن و برخواستن در مراسم عروسی و عزای مردم را، دستم را …