و مثل برق و باد در روزهائی که دیگر سنگینی تو را نداشت سیصد و شصت و چند روز زمینی گذشت تا تو در آسمانیترین اوج، یک ساله شوی! یک سالگیات، عند ملیکٍ مقتدر مبارک؛ دوستِ من. دوستِ حالا شهیدِ من. خوشا به حال اهل بهشت که یک سال است میهمان خوش خنده و خوب …
ماه: ژوئن 2014
در اینکه شهید زندهی سپاه دلیران ایران، حاج قاسم سلیمانی یلِ همیشه پیروز میدان است شکی نیست. در اینکه معرکهی نبرد در خاورمیانه دلیری به دلاوری حاج قاسم ندارد هم دوست و دشمن به یک نظرند. و از اینکه حاج قاسم، چهاردهمین سردارِ مفتخر به رتبهی سرلشکری، مهره گردانِ اصلی تحرکات امنیتی و نظامی در …
رش م
ما که در مقدمهی ظهورت و مقدمه چینی برای آمدنت در ماندهایم کجا تابِ با تو بودن و پا به پای تو آمدن را داریم تو که میآئی تو که میدانم که میآئی برایمان ایمان بیاور و تابِ نگه داشتنش را ای بهترین ذخیرهی خدا روی زمینِ هولناک… .
و دیدم که همیشهی خدا، پیمودن دورترین راهها با برداشتن گام اول شروع میشود… . یعنی؛ در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی!
رادیو و تلویزیون چند روز بود مدام مارش عملیات پخش میکردند. سفره را انداخته بودم که صبحانهی بچهها را بدهم و راهیشان کنم. انگار چیزی بیخ گلویم گیر کرده باشد، هر کاری کردم نتوانستم چیزی بخورم. سفره باز بود که سروکلهی پرویز، خواهرزادهام، پیدا شد. آمده بود خبر بدهد علی زخمی شده است. شبش خواب …
تاریخ سی و چند سالهی انقلاب را که مرور کنی، بچه حرباللهیهای مظلوم و بیادعائی را میبینی که آرام و سر به زیر و ذکر بر لب و سُبحه بر کف، ایستادهاند آماده که کِی و کجا کار انقلاب گره خورد بروند برای گشودنش. بچه حزباللهیها سهم خواه نیستند و اصلن قائل به این نیستند …
حالِ آقای کنی خوب نیست. میگویند برایش دعا کنیم. درک دیدار حضوری ایشان را سالها قبل، فقط یکبار، در مسجد بالا سر حرم حضرت رضا – علیه آلاف التحیه و الثناء – به قاعدهی یک سلام کوتاه و التماس دعا داشتهام اما بین دوستانم کم نیستند آنها که سالها محضرش را درک کردهاند و ارادت …
بعد از جلسه، وقتی هنوز عرقِ ادارهی دو ساعت هیئت را از سر و رویش نگرفته بود، چائیِ پررنگِ لب ریزش را ریخت توی نعلبکی تا خنک شود و دید جوانک را که به احترام و تواضع و خجلت روبهرویش ایستاده و منتظرست تا او از دور و بریها فارغ شود و نگاهش به نگاه …
“ای پدر، ای پیر، ای مولای ما از زبانِ خامهات خون میچکد! بس که خوردی خونِ دل از دستِ ما از وصیت نامهات خون میچکد… .”