پیرمرد، دیگر آن (آ میر ولی الله) بیست سی سال قبل نیست که یک تنه کل مجالس و هیئات شهر را به فیض اکمل می رساند.
پیرتر شده. دیگر حتی پژوی معروفش را ندارد که با آن این جا و آن جا می رفت و کل شهر او را با ۵۰۴ معروفش می شناختند…
چشم هایش دیگر آن قدر سو ندارند که بتواند پشت فرمان بنشیند و پاهایش دیگر آن نا را ندارند که بتوانند این ور و آن ور ببرندش.
تا حالا هم که سر پاست، قدرتی خداست و از سر عشقی ست که به روضه دارد. اصلن فقط برای روضه است که از خانه بیرون می زند و با این همه کهولت سن و کسالت جسم، هنوز مثل آن سال ها هر شب جمعه، مجالس شیخ و حاج بابا و حجتیه را می رود و صدای روضه اش اگر نباشد، کُمیت مراسم شب های مناسبتی مان لنگ می ماند…
الغرض
پیرمرد که شصت سال است ردای مداحی به دوش کشیده و مو سپید کرده و پیرغلام آستانه ی سیدالشهداست، هر شب مولود که باید مولودیه بخواند، بعد سلام مخصوصی که به سیدالشهداء می دهد، دم می گیرد که:
روشن جهان ز نور جمال محمّد است
خرّم ز چشمه های کمال محمّد است
ما دست کی زنیم به دامان دیگران
تا دامن محمّد و آل محمّد است
و بعد یکی دو صلوات که پی ِ دوبیتی اش از ملت گرفت، می رود سراغ مدیحه ای که باید و تا اشک ما را با سوزی که در صدا دارد در نیاورد، دست از طلب نمی دارد…
غرض، دی شب که آمد مدح میلاد مادرش، صدیقه ی طاهره را بگوید
انگار جان تازه ای در صدایش افتاده باشد
تا می شد و می توانست سه گاه می کشید و بحر طویل می داد بین بیت هاش
و چنان به وجد آمده بود
برای حضرت مادر
و صداش آن چنان شعف داشت که تو گوئی ندا از حنجره ی داود می ترواد و
مردم معجزه را در ارتعاش تارهای صوتی پیرغلامی دیدند که ترانه ی مدح میلاد مادر، جوانش کرده بود…
و من این ها را نوشتم که تعظیمی باشد برای آن همه روضه ی ناب و سنتی که از لب و دهان حضرتش شنیده ام و بخواهم از خدا که نفس ٍ حق «آقا میرولی الله ذاکر طباطبائی» گرم و مستدام بماند.
آمین!
= = = = == = = =
میلاد حضرت زهرای بتول مبارک.
میلاد امام خمینی نیز.