زیر شمشیر غمش رقص کنان می‌آمد

“اِرباً اِربا شده چون برگ خزان می‌ریزی
کاش می‌شد که تو با معجزه‌ای برخیزی

مانده‌ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بینِ عبا بگذارم

باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم…”
+

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.