پدافند عامل

سالی یک‌بار بیش‌تر به‌شان مرخصی نمی‌دهند. آن یک‌بار را هم تا بیاید و برسد به ولایتش در آذربایجان دو سه روز تمام باید پشت رول دنده بکشد که مگر بیاید و برسد و خستگی شصت هفتاد ساعت رانندگی از جانش در نرفته دوباره برگردد سر پستش در بندر. آفتابِ سوزانِ آن‌جا چهره‌اش را سوزانده و به رسم مردمانِ بندر، عینکِ ریبون به چشم زده بود؛ خیلی اتفاقی هم را دیدیم.
احمدی که حالا شده جناب سرگرد احمدی، از دوستانِ دهه‌ی هفتاد است که طول دوستی‌مان وارد دهه‌ی سومش شده و عرض رفاقت‌مان خلاصه است در سالی یکی دو نوبت تبادل پیامک تبریک و تسلیت مناسبتی… .
خبر کتابم را شنیده بود. خواست حالا که دری به تخته خورده و هم را دیده‌ایم، یک نسخه‌ی دست‌نویس برای خودش و یک نسخه برای پدرش که معلم‌مان بود و یک نسخه برای دوستش در بندر بدهم. و آمد تا دفتر و نشست به صرف چای در استکانِ کمر باریکِ قندپهلو و گفتن و شنفتن و دیدار تازه کردن.
خیلی بی‌مقدمه رفتم سراغ مسائل حفاظتیِ طبقه‌بندی شده و حرف‌هائی که خیلی سخت می‌شد از زیر زبان افسر ارشد پدافند عامل کشید.


از تجهیزات و تهدیدات پرسیدم. از موشک‌های آماده به شلیکی که اخبارش هر از گاهی رسانه‌ای می‌شود… گفتم اصلن توانِ ما قدرِ چیزی هست که رسانه‌های خودی و اجنبی در بوق و کرنا کرده‌اند…؟!
گفت داد و بی‌دادی که اغیار راه انداخته‌اند از سر ناتوانی‌شان است مقابل غیرتِ جوانِ ایرانی که دارد شب و روز از تمامیت کشورش دفاع می‌کند. گفت کاش مسائلِ حفاظتی اجازه می‌داد و وصلت می‌کردم به بچه‌های رادار تا ببینی جوانِ ایرانی چگونه با چنگ و دندان و با توانی که صفر تا صدش را خودش بدست آورده دارد از زمین و هوای ایران حفاظت می‌کند… از روزآوری تجهیزاتی گفت که به یادگار از جنگ مانده‌اند. از نحوه‌ی دست‌گیری ریگی گفت و ضرب شصتی که بچه‌های آفند نشان دادند. از سر پا نگه‌داشتن سامانه‌هائی گفت که عمرشان باید خیلی قبل‌تر به سر می‌رسید. از همتی گفت که غیرتِ جوانِ ایرانی آفریده و محصولش سلاح‌هائی شده که دشمن حتا فکر ساختش را هم نمی‌کند. و از ثباتی گفت که کشور از صدقه سر همت جوانانِ غیورش دارد و از شمشیر آخته‌ای که سال‌هاست بالای سر صهاینه معلق است و انتظاری که سال‌هاست برای اولین و آخرین خطای یهودِ عنود می‌کشد… .
وقتی رفت، همه‌ی وجودم تعظیم بود به غیرتِ جوانِ شیعه‌ی ایرانی که نصرت الاهی را نزدیک و نزدیک‌تر کرده است؛
و الذین جاهَدوا فینا لَنَهدینَّهُم سُبُلنا +

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.