دلیر دریادل

برای دلیری‌های دریادار دوم شهید ناصر فراهانی. رضوان‌الله‌علیه
94.03.008.jpg
“فراهانی” ابتدا برای من نام جدید کوچه‌ی وزیری بود در بلوار ولی‌عصر (عج) که بعد انقلاب عوض شده بود و بی‌هیچ زمینه‌ و اطلاع دیگری فکر می‌کردم لابد این نام را برای پاس‌داشت یاد و نامِ “قائم مقام فراهانی” که استاد امیرکبیر بود و پایه‌گذار بسیاری از حرکت‌های اثربخش در کشور، گذاشته‌اند روی کوچه و همین.
یعنی تمام این سال‌ها که از کنار تابلوی کوچه‌ی شهید فراهانی می‌گذشته‌ام، فکر نمی‌کردم “فراهانی” نام دلیری باشد دریادل که روزی روزگاری در جنگی که ناخواسته آغاز شد و ناجوان‌مردانه به‌مان تحمیل شد، درخشیده و افتخاری آفریده که تا ابد نامش آشنای آسمان شده و به پهنای آبیِ دریاها گسترده است.


روزی‌که ماکت ده متری ناوچه‌ی پیکان را آوردند و گفتند قرارست امرای ارتش به احترام رزمنده‌ای از رزمندگان شهید نیروی دریائی بیایند خوی و به مقام شهید ناصر فراهانی ادای دِین و احترام کنند، تازه فهمیدم که در برگ‌های زرین تاریخ پرافتخار شهر، شهیدی داریم که خونش را نثار آب‌های همیشه خروشان کشورم کرده و ما در همه‌ی این سال‌ها او را ندیده‌ام و از او نشنیده‌ام و همه‌ی این سی و چهار سال را که از آغاز جنگ و آغاز روزگار جاودانگی او می‌گذرد، او را نشناخته‌ایم.
روزی که برای شرکت در مراسم بزرگداشت او رفته بودم و شنیدم که مراسم آن‌روز تحقق آرزوئیست که خواهر دل‌شکسته‌ی شهید در جوار کعبه کرده و داستان غربت برادر شهیدش را تا بیتِ حضرت آقا کشانده و ایشان دستور مستقیم به فرمانده نیروی دریائی داده‌اند برای برگزاری مراسم، انگشت به دهن ماندم از جلوه‌گری شهیدی که دلش قد دریا بود و همه‌ی این‌ سال‌ها را بی‌آنکه کسی بداند، غربت گُزیده بود و امروز و درست در زمانی که یاد افتخارآفرینی مردانِ مرد کم‌کم داشت به حاشیه می‌رفت رخ نمود که یادمان بیاندازد هنوز و همیشه، سکه‌ی افتخارآفرینی‌های دلیران دریادل رونق دارد و زمان هر و همه چیز را در غبار کهنه‌گی فرو می‌برد الا نام شهید را.
شهیدی که شرفِ دفاع از مامِ میهن را برگزید و لباس تکاوری به تن کرد و مدارج نظامی را چنان سریع طی کرد که به عنوان افسر برگزیده عازم انگلستان شد برای دوره‌های تکمیلی و چنان غرق در محبت حضرت روح‌الله بود که در اروپا و در ایام تبعید، خدمت امام رسید و وقتی جنگ شروع شد، با دست خالی و با غیرت تمام و بی‌خوف از هیمنه‌ی پوشالی دشمن، همراه هم سنگران دیگرش، حماسه‌ی مقاومت سی و پنج روزه‌ی خرمشهر را چنان رقم زد که حضرت آقا در ستایش مدافعان آن روز خرمشهر فرمود: «من مایلم اینجا یادی بکنم از محمد جهان‌آرا، شهید عزیز خرمشهر و شهدایی که در خرمشهر مظلوم آن طور مقاومت کردند. آن روزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروی مسلح نداشت. نه که صد و بیست هزار (مانند بغداد) نداشت بلکه ده هزار، پنج هزار هم نداشت… محمد جهان آرا و دیگر جوان‌های ما در مقابل نیروهای مهاجم عراقی، یک لشکر مجهز زرهی عراقی با یک تیپ نیروی مخصوص و با نود قبضه توپ که شب و روز روی خرمشهر می‌بارید سی و پنج روز مقاومت کردند. همان‌طور که ]در حمله‌ی آمریکا به عراق[ روی بغداد موشک می‌زدند، خمپاره‌ها و توپ‌های سنگین در خرمشهر روی خانه های مردم مرتب می‌بارید، اما جوانان ما سی و پنج روز مقاومت کردند. بغداد سه روزه تسلیم شد. ملت ایران، به این جوانان و رزمندگانتان افتخار کنید… .»
و ناصر، هجده روز گذشته از آغاز جنگ، دل به دریا سپرد و بال در یال آسمان گشود و افتخار جاوید شهرمان شد تا سی و چند سال بعد که دوباره نسیم یادش را به شهر آورد که یادمان بیاندازد؛ ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آرامش ما نیستی ماست… .

دیدگاه‌ها

  1. فروتنی

    خدای مهربان این عزیزان غیرتمند را شفیع ما قرار دهد انشاءالله
    و شما جوان متعهد را عاقبت بخیر گرداند که یاد و نام این عزیزان را زنده نگه می دارید . درود بر شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.