وقتی هنوز عدد سینماهای ایران دو رقمی نشده بود، چرخ آپارات در خوی میچرخید و اولین سینمای استان در خوی افتتاح شده بود و مردم شهر مخاطب پردهی نقرهای سِحرانگیزی بودند که پای هنر هفتم را به خوی باز کرده بود.
از دههی پنجاه و چهل و فیلمفارسی و فیلمهای عمدتا جنگیِ سالهای اول دههی شصت که بارها و بارها و به تکرار روی پردهی دو سینمای شهر -آسیا و ایران- میرفتند، خاطرات بسیاری در خاطر مردمان شهر مانده. از اکرانهای مجدد و تکراری فیلمهای جنگیای که بیشتر اوقات قهرمانشان “جمشید آریا” بود و یا “فرامرز قریبیان”. از فیلمهائی که ماهها بعد از تبلیغ در تلویزیون روی پردهی سینما آسیا میرفت و بعدتر از آسیا، روی پیشخوان سینما ایران.
از روزهائی که از بنر و چاپ فلکس فیس خبری نبود و پردهی معرفیِ فیلمهائی که در سینما به نمایش در میآمدند، نقاشی بودند و فیلمهای سینمای درجهی دوی “ایران، سر کوچه شهربانی را با یک بلیط میتوانستی بارها و بارها ببینی بیآنکه کسی بعد از اتمام فیلم بیاید و بیرونت کند… .
از بوی خاصی که لابیِ سینما آسیا داشت و راه پلهی مورّبی که مستقیم به لژ مخصوص راه داشت و مال از ما بهتران بود.
خاطرهی سرِ پا تماشا کردنِ “دُمرُل” که اولین سینمائیِ آذری زبان بود و بس که تماشاچی داشت، سئانس فوقالعاده گذاشته بودند برایش و در همهی سئانسها مردم از سر و کول هم بلا میرفتند و جا برای نشستن نبود و من خودم هر دو باری که برای تماشایش رفتم، جا برای نشستن نبود و تماشای “ساوالان” که در خویِ خودمان فیلمبرداری شده بود و اینها همه مال سالهای بعد از جنگِ بود در دههی هفتاد.
دههی هشتاد، با خودش سالهای سخت برای سینمای ایران آورد و ظهور اسباب اکرانِ ارزان قیمت و گاه رایگان و غیرمجاز فیلم در خانهها، چراغ سینما را در خیلی جاهای ایران خاموش کرد و خوی از این خزان بینصیب نماند… . بماند که در این سالها محصولِ فاخرِ سینمائی تولید نشد و این مزید بر علت بود.
الغرض، امشب که به همت چند جوانِ دغدغهمندِ اهل فرهنگ، چرخ آپارات دوباره در شهر چرخید و میهمان اولین اکران فیلم فاخرِ “شاهزادهی روم” شدم، همهی لذتِ تماشای فیلم در همهمهی هیجانهای آمیخته به سوت و جیغ و کف در تاریکی سالنِ سحرانگیز سینما مرا با خود تا سالهای کودکیام برد و شیرینیِ تماشای فیلم استخواندار “شاهزادهی روم” را دوصد چندان کرد.
دیدگاهها
جای ما خالی اخوی
دست فیلمساز و فیلم آور و فیلم گذار و و نگرانها درد نکنه بابت جریان امروز این فیلم ، اما اما اما تا زمانیکه سینه سوختگان این برهه مورد نظر قرار نگیرند و از این تنها ماندگان و بهتره بگم ترک شدگان دستی گرفته نشه این حرکت و امثال این حرکات همچنان دارای نقص و شکست و پوچیست و خواهد بود … ما نام و نشان آن کسی را که این فیلم را آورد و تمام این کارها را کرد را شنیدیمو دیدیم و و و و فهمیدیم چرا این کارها به عمل می آید . بازهم اما هنوز نه کسی به ما گفت ، نه کسی از ما خواست و نه کسی دلش خاست که ما این فیلم راببینیم و این همان خود فرو ریختن است . داود اقدم از اهالی همین رشته
وقتی فرهنگ وارد اقتصاد می شود، مبدل به یک کالای لوکس می شود. کالای لوکس برای فروش باید به چشم بیاید. برای همین است که اگر یک کتابفروشی برود طبقه دوم مغازه بزند، باید قید فروش قابل توجه را بزند و حداکثر به گذران زمان قناعت کند.
سینما ایثار بد جایی است. به دور از هیاهوی مردم، به دور از نگاه ها و این امر برای ادامه مسیر مشکل ساز است. مگر اینکه بشود سینمای مقطعی و هر سال یکی دو فیلم در آن به نمایش درآید.
امیدوارم سینما آسیا دوباره راه بیفتد.