روزگاری معلمم بود …
آمده بود مثلا بپرسد که کتاب فلان را دارم و می تواند امانت بگیردش یانه.
دست دست می کرد برای گفتن آن نمی دانم چه.
وقت خداحافظی، انگار تازه یادش آمده باشد … گفت:راستی ،می دانی که بخشنامه کرده بودند به مدارس که برای هفته ی دفاع مقدس ایثارگری چیزی بیاورند سر صف برای بچه ها حرف بزند!
گفتم که چه ؟
گفت: هیچی !مهم نیست البته!فقط خواستم در جریان باشی که تو گزارش مراسم اسم تو را بعنوان سخنران سرصف رد کرده ام به اداره. …
البته مطمئنا مساله ای پیش نمی اید! اما اگر تصادفا چیزی ازت پرسیدند در جریان باش که آمده ای و سخنرانی کرده ای.
همین.
دیدگاهها
سلام دلاور
یه ذره با کلاس تر بنویس ما هم متوجه شیم
من که نفهمیدم چی شد
ببخشید با کمی تفکر من هم متوجه شدم
موفق باشی . تبادل لینک
کاملآ متوجه شدم ولی آخرش یعنی چی؟
کاملآ متوجه شدم ولی آخرش یعنی چی؟