برای قدسِ عزیز و جمعه ی آخر ماه مبارک

پیش از ورود به اورشلیم گمان نمی کردم که چیزی از آن در دست یهود باشد. اما اینطور نبود. هسته ی اصلی شهر البته در دست اردنی هاست.در درون حصار بلند کهنه اش و با «دیوار ندبه» و مسجد الاقصی. وقسمت شرقی آن، «تپه ی زیتون» که مهبط چه بسا وحی ها بود بر حضرت مسیح.
و سیمین و من به چه زحمتی از این گوشه و آن سوک – بر بالای سکوئی یا از بام خانه ای – سرک می کشیدیم تا از دور، هیکل «قبه الصخره» را زیارت کردیم….
و راهنمای ما که بازرس وزارت فرهنگ بود و فرانسه را بهتر از انگلیسی می دانست و اصلا الجزائری بود و لبهایش سیاه، عین تریاکی ها. اما ندیدم حتی سیگار بکشد. سلام و علیکی و دیگر آداب و بعد شراب دره ی جلیل سفارش داد و در جوابم که از شرق الجلیل است یا غربش، درآمد که:
مملکت ما شرق و غرب ندارد. ما فقط شمال و جنوب داریم.
گفتم: اما همین «باریکه خاک» را حسابی شلوق کرده اید …*
*- سفر به ولایت عزرائیل
جلال آل احمد

دیدگاه‌ها

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.