شمیم روز دهم

و عاشورا آمد…
با خون و خروش و خیزش .
با نصف شب هایش که نانوای محل بیدارم می کند که تافتون های سفارشی صبحانه ی تاسوعا و عاشورا را بدهد دستم و ببندد برود دنبال هیئت و عزاداری اش.
با زیارت شبانه ی مزار شهداء بعد رساندن نان داغ به مسجد
با نماز صبحی که چهار پنج سال است بوی شهید و شهادت و شهود می دهد.
با داغی که هر سال تازه است و شیرین…
یا حسین!
چه سری در ماتم توست که عزا را گوارا کرده است و عطش را خواستنی.
یا لیتنا کنا معک
کاش با تو بودیم.
کاش
با تو باشیم.
کاش!
با تو بمانیم.
ما را با خودت… برای خودت نگه دار!

دیدگاه‌ها

  1. همسفر قبله

    فرمود قائدنا الخامنه ای :
    « فرض بفرمائید آن کسانی که در کوفه دلهایشان پر از ایمان به امام حسین (ع) بود ؛ به اهل بیت محبت هم داشتند ،‌اما چند ماه دیرتر وارد میدان شدند ،‌همه شان شهید هم شدند و نزد خدا مأجورند ،‌اما کاری که باید بکنند ‌آن کاری نبود که انجام دادند .
    لحظه را نشناختند ؛ عاشورا را نشناختند.
    مؤمن باید لحظه شناس باشد . »

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.