شماره اش را که گرفتم،
صدای عبدالباسط به استقبال و پیشواز تماس من،
این آیات را خواند:
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ
ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً
فَادْخُلِی فِی عِبَادِی
وَادْخُلِی جَنَّتِی
و من یاد شب جمعه های بارانی افتادم که مزار شهداء پر بود از طنین این ندای آسمانی و تو انگار کن آغوش گشاده ی خدا را که به استقبال خیل شهیدان باز شده بود را به چشم غیر مسلح ببینی…
و هی دل دل می کردم گوشی را دیر بردارد که بیشتر بشنوم و بیشتر بنوشم…
و بعدِ این بهترین نوای پیشوازی که شنیدم
باورم شد راست است که می گویند؛
هیچ کس تنها نیست!