سالها بود دربه در دنبال “دو کلمه حرف حساب” بودم و نمییافتمش. جستجوی نمایشگاه و حوالی انقلاب و بساط کتابفروشهای دور و بر ارگ تبریز بیحاصل بود و بیفایده و ما بودیم و حسرت یافتن “دو کلمه حرف حساب ِ” پر حاشیه!
دیروز اما پی ِ سفری غیرمترقبه، وقتی در خروجی شهر نگه داشتم تا همراهان بساط آب و چیپس و تنقلاتشان را براه کنند، بهناگاه چشمم خورد به ویترین بیرونق مغازهای که قبل آن تاریخ نمیدانستم و ندیدهبودم کتابفروشی است و دیدم وسط پیشخوان درست در جائیکه گمان ِ بودن هر عنصری بود غیر “دو کلمه حرف حساب” یک نسخهی آفتابخورده و رنگ و رو رفتهاش خوش نشین شده و انگار سالها منتظر مثل منیست که سر برسد و او را از ورطهی تابش مستقیم آفتاب به ساحل امن کتابخانهی جمع و جوری برساند.
و برای کتابخوری مثل من هیچ چیز این دنیای بی سر و ته شیرینتر از وصال کتابی نیست که سالها حسرت داشتنش را کشیده… و دانستم خدا، در برهوت کلمه و کتاب، به فکر رزق روح و طبع مثل منی هم هست؛ و یرزُقهُ مِن حیثُ لایَحتَسِب
و “دو کلمه حرف حساب” چنان مهجور و از یادها رفته بود که کتابفروش ِ چرتآلود و گیج و منگ هم یادش نبود همچه کتابی دارد و اگر دارد کجای پیشخوان خاک گرفتهاش هست؟!
روحت شاد “گل آقا” که روزگاری هفته به هفته انتظار “دو کلمه حرف حساب” ات را میکشیدیم و هیچ چیز به قدر خواندن نثر شیرین و ساده و شیوا و گزشداری که فقط مال تو بود، طبعمان را نمیآسود…
دیدگاهها
یک دورانی چندتایی از کاریکاتورهایم در هفتهنامه و ماهنامهاش چاپ شده بودد و به مناسبت اولین مکاتبهام با او، دو کلمه حرف حسابی را با رواننویس سبزش امضا کرده و برایم فرستاده بود … روحش شاد.
==========
حسین:
روحش شاد…
بسم الله
((جاهلین مدرن))
زنده به گور کردن دختران اگر چه به سبک و سیاق قدیم منسوخ شده است ولی امروز روشش پیشرفته شده،زنده به گور کردن دختران در این عصر یعنی اینکه اجازه بدهی دخترت مبتذل ترین لباسها و آرایشات را استفاده بکند و در بین گرگهای جامعه بگردد!،
http://shahidekhoy.blogfa.com/post/58