هُرم گرمای تابستان
وزش باد از دل کولر آبی
بوی پوشال و باد نمدار
یاد کتاب پیدیاف شدهی “تکین حمزه لو” که “حـسین” داشت
یاد قدمهای بیتو
خاطرات ایستا زیر ظل آفتاب به انتظار حلول
یاد سنگ قبر شهید شاعری که شاهد اسرار و سامع نجوا شد
رسالهی تشابه ما و رویاها
حکمت ِ افتادن طشت ِ اسرار ِ مگو از پشت ِ بام
و یاد خیابانی که یکطرفه بود…
– – – –
با اینا
تابستونو سر میکنم…