کربلا! ما را در خیل کربلائیان بپذیر…

ضریحت نو شد.
مبارکِ طلا و نقره‌ و چوب و ساروچی باشد که از زیر قلم استاد قلم‌زن در آمدند و قبرت را در بر گرفتند.
هیچ طلائی به شرفِ طلای تاج ضریح شش گوشه‌ی نو اَت نیست!
دلم اما به حال شبکه‌های تنیده در همِ ضریح قدیمی میسوزد که بعد از چندسال چله نشینی و مجاورت، مجبور شد ترک دیار حبیب کند و در عجبم که چرا ناله‌اش از فراق، عرش را نلرزاند.
ضریحت که نو شد، قرار من نیز با تو باید که تازه شود. قرار من و شهیدمان. که سپرد وقتی راه باز شد و زائران ضریح را در بر گرفتند، عکسش را بزنم پائین پای ضریحت که نشان آرزویش باشد که “با آرزوی زیارت تو شهید شد یا حسین.”
کربلا!
ما را در خیل کربلائیان بپذیر… بگذار باز نزد تو آئیم و عهد و جان و روح تازه کنیم.
بگذار در حریم کبریائی‌ات شده به قدر چند نوبت بال زدن، پر گشائیم.
بگذار باز نمازمان مبتلای آسمان قبله‌ی خون رنگت شود؛ ای نماز ما به خاکت مبتلا.
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی‌سر
چون شیشه‌ی عطری که درش گم شده باشد… +

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.