ذکر ِ زائر ِ زار ِ مزار

سحری خنک در لابلای روزهای زمستان سال نود، وقتی هنوز افتاب فرشِ سایه‌اش را به سر ساکنین شهر نگسترده بود و کار و سر آغاز روزِ نو تازه داشت در خیابان‌های قسمت مدرن شهر جوانه می‌زد، اتوبوس خزید توی کوچه‌ی تنگی که باز می‌شد به ترمینالی قدیمی و دراندشت و با استقبال نسیم سحری، قدم بر محله‌ای قدیمی گذاشتیم که مغازه‌ها و اهالی و کسبه‌اش صد سال با مدرنیته و اسبابِ جدیدِ آن فاصله داشتند.
خمار ِ خواب و مدهوش از فیض حضور، قدم به قدم به صحن و سرائی نزدیک شدیم که دو گوهر تابناک در خود داشت و دو گنبد زرد و طلای تنیده در هم و چهار گل‌دسته در چهار گوشه‌ی ایوانِ مزار انعکاس تابش تازه‌ی اشعه‌های خورشید را در قاب نگاه‌مان منتشر کرده بود و پس از فیض حضور و طوف در چهار گوشه‌ی ضریحِ خورشید سانِ کواکبِ هفتم و نهم، در تراس دل‌باز حرم، روی صندلیِ راحتی لم دادم و تمام خنکی و خوشی حرم را در ریه‌هایم فرو بردم. و تا آن روز، عراقِ عرب را آن سان خنک و روح فزا نیافته بودم…
و آن، روز ِ دوشنبه بود از دی‌ماه سنه‌ی نودِ شمسی و ما زائر مزار ِ امامین کاظمین بودیم در محله‌ی قدیمیِ کاظمیه در حومه‌ی بغدادِ جدید.
– – –
شهادت امام موسای کاظم علیه‌السلام تسلیت باد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.