حسینیه عمو؛ آب؛ عطش… توسط حسین شرفخانلو در چهارشنبه, نوامبر 13, 2013 “خیلی گران تمام شد این آب خواستن یک مشک از قبیلهی ما یک عمو گرفت ‘ از آن به بعد بود صداها ضعیف شد ازآن به بعد بود که راه گلو گرفت…” + نوشتهی قبلی نوشتهی بعدی نوشتههای مرتبط اِقرَأ كِتابَك حسینیه خوی دستهبندی نشده روزمرهها نوستالوژی عاشیق اصلان پولیتیک جماعت خدا حسینیه دفاع شهیدانه شیعهگی عزیز زیبای من آیه جماعت خدا حسینیه خوی روزمرهها شهیدانه شیعهگی برای حاج ولی