باد بوی تو را برایم آورده
از روی نیزهای که بالایش قرآن میخواندی؛
ام حسبتَ انَّ اصحابَ الکَهفِ و الرَّقیم کانوا من آیاتنا عجبا… +
وقتی خورشیدِ روشنِ هفده ستاره بودی
وقتی منزل به منزل
از کوفهی جفا تا شامِ بلا میرفتی
وقتی نورِ تنورِ خانهی خاموشِ خولی بودی و انیسِ شب تا سحرِ آن راهبِ نصرانی کهتا مطلعالفجر برایش با سَرت سِر گفتی
باد بوی تو را برایم آورده
وقتی که پیچیده بود در زلفِ چون کمندت و تو بر سَر نِی زلف رها کرده بودی و ناگهان پرده برانداخته بودی و زلف آشفته و خو کرده و خندان لبِ مست کرده بودی و پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست…
ای سیدِ شهیدان
ای که سرت از عصر روز دهم
تا اربعین منزل به منزل رفت
ای که سرت
سرهای فدائیانت
تا همیشهی تاریخ سر فراز است
برایمان سِرّ سرفرازی فاش کن… .