“هی دست میرود به کمرها یکی یکی
وقتی که میرسند خبرها یکی یکی
‘
خم گشته است قد پدرها دو تا دو تا
وقتی که میرسند پسرها یکی یکی
‘
سردار، بی سر آمدهای تا که خم شوند
از روی دارها همه سرها یکی یکی
‘
رفتی که بین مردم دنیا عوض شود
درباره بهشت نظرها یکی یکی …”
مهدی رحیمی