اینکه یک ایثارگر دچار پیخ و خمِ بیخود و بیجهت اداری شود قابل توجیه است و اینکه حقِ مصرّح در قانون در مورد او نادیده انگاشته شود و اینکه او حقی برای اعتراض به کاغذبازیهای علاف کُنِ معمول ندارد هم همه موجهاند و بهجا. این وسط خُردهی مثل منی به کم لطفی حضرات در حقِ اعتراضِ به حقِ ایثارگر نامبرده، که بلد نیست حق خویش از حلقوم شیر بیرون کشیدن را، بیجاترین فعل ممکن در عالم است و مستوجبِ اشدِّ گلایه که جنابشان چشم نازک کرده و پشت سر ما بفرمایند: فلانی کاسهی داغتر از آش است و حکایتش حکایتِ شاه بخشیده و شاهقلی! نبخشیده.
از زنجبیلی که لازمِ مزاجِ حضرات شده فهمیدم که اولن؛
جز راست نباید گفت
و در ثانی؛
هر راست نبایدگفت!
گرچه، قشر مظلومِ ایثارگر، از همآن اولِ اولش هم ادعائی نداشتند و خود را صاحب حقی نمیدانستند… .