آدم‌های خوب شهر

خاصیتِ گرما، کلافگی و به هم ریختگی اعصاب است.
این‌که با یونی‌فرم و کلاه و یال و کوپال مجبور باشی چند ساعت بمانی زیر ظل آفتاب و ترافیک را و بوق‌های ممتد راننده‌های بی‌حوصله‌ای را که شیشه‌ی ماشین‌شان را بالا کشیده‌اند تا خنکای کولرشان بیرون درز نکند را تحمل کنی و مأمور انتقال خودروهای پارک شده زیر تابلوی (توقف ممنوع؛ حمل با جرثقیل) باشی دلیل کافی برای کلافه بودن و به هم ریخته بودن اعصابت را می‌دهد دستت، طوری‌که حوصله‌ی جر و بحث نداشته باشی و هیچ خواهش و اما و اگری در تو افاقه نکند که جریمه‌ی توقف ممنوع را لحاظ نکنی و نیز از انتقال خودرو به پارکینگ هم؛ ولی وقتی فهمیدی خودروئی که جک گذاشته‌ای زیرش که منتقلش کنی به پارکینگ، مال یک جان‌بازِ ایثارگر است، در دم سلام نظامی بدهی و احترامش کنی و با حرمت تمام زین و یراق جرثقیل را از زیر پژویش بکشی بیرون و مرا متحیر کنی از صحنه‌ای که دیدم؛ جوانکی سرباز وظیفه که سنش به سال‌های جنگ نمی‌رسد و از ایثار و مردی و جان‌بازی هرچه یاد دارد مربوط به شنیده‌هایش است و نه دیده‌هایش.
این یعنی این‌که رد خون غیور مردان، هنوز در رگ‌های شهر جاریست… .

دیدگاه‌ها

  1. سعید

    بسم الله
    سلام شاه داماد، زیارت قبول رسیدن هم به خیر،
    راستی! حالا اگر این سربازه قانون را عمل میکرد میشد آدم بده؟
    اگر جرثقیل برش میداشته حتما تخلفی کرده بوده، به گمانم سر همین فتنه خیلی از این انقلابی ها خواستار احترام برای انقلابی بودنشان را داشتند، البته این هم نظری ست

  2. رضا

    منکر زحمات ایثارگران و جانبازان عزیز
    ولی متاسفانه این موضوع ببهانه ای شده برای موجه جلوه دادن و توجیه قانون شکنیهای ایشان هم از طرف خودشان و هم دیگران
    چه از خطاهای کوچک رانندگی چه پارتی بازیها ی اداری و چه تخلفهای مالی گسترده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.