میان عاشق و معشوق، هیچ فاصله نیست…

می‌گفت: از روزی که حسین حجش را نیمه کاره‌اش وانهاد و با هرچه و هر کس که داشت راهی ابتلاء عظیم شد، خیلی‌ها آمدند حسین را از شتابی که داشت بازدارند؛ یکی با پیش‌نهاد سفر به سرزمینِ بی‌خطر یمن و یکی با گزینه‌ی کوچ به ایران و و آن دیگری که شیعه بود و از مکه هم‌راه قافله بود، رفتن به بصره و تجهیز لشکر و عِده و عُدّه…
و نمی‌دانستند حسین مثل عطشانی که مغناطیس آب مجذوبش کرده است، مجذوب معبودِ جَلَّ و اعلا، عطشی دارد که فقط به کربلا اطفاء می‌شود و میان او و معشوق، به قدر چند شب و چند منزل فاصله مانده است و بس.

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.