“در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
—
مینشینی روبهویم، خستگی در میکنی
چای میریزم برایت، توی فنجانی که نیست
—
بازمی خندی و میپرسی که حالت بهتر است؟!
باز میخندم که خیلی، گرچه میدانی که نیست
—
شعر میخوانم برایت، واژهها گل میکنند
یاس و مریم میگذارم، توی گلدانی که نیست
—
چشم میدوزم به چشمت، میشود آیا کمی
دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست..؟!
—
وقت رفتن می شود، با بغض میگویم نرو…
پشت پایت اشک میریزم، در ایوانی که نیست”
دیدگاهها
سلام
کاش حق امانتداری را رعایت کنی و اسم شاعرو پایینش بنویسی
======
حسین:
سلام. متاسفانه اسم شاعرش رو نمی دونم.
لکن مطلب را توی گیومه قرار دادم که در اصول نوشتاری معنی نقل قول رو میده.
از دقت نظرتان سپاسگزارم.
خدای مهربان صبر جمیل و اجر جزیل به ایشان عنایت فرماید .
ممنون از مطالب ارزشی شما جوان برومند انقلاب
خدای مهربان صبر جمیل و اجر جزیل به ایشان عنایت فرماید .
ممنون از مطالب ارزشی شما جوان برومند انقلاب