تولدنامه

به دنیا آمدن و در دنیا بودن، انتخاب ما آدم‌ها نیست. حتا چند روز و ماه و سال زیستن هم. این‌که در چه نژاد و قبیله و فرهنگ و آئین و اندیشه‌ای به دنیا بیائی هم جزء شئونی است که تو انتخابشان نکرده‌ای و نمی‌توانی بکنی. این را هم اضافه کن که در بیش‌تر اوقات این مرگ است که تو را در می‌یابد و نه تو آن را. و مرگ است که تو را می‌برد و تو باز هیچ اختیاری برای رفتن و نرفتنت و نوع همراه شدنت با او را نداری.
الغرض، در این دنیای پر از انسان – و نه الزاما آدم!- بودن و نبودن یک نفر، در قریب به اتفاقِ موارد به چشم کسی نمی‌آید. فکر کن که اگر تو به دنیا نمی‌آمدی، کجای کار جهان لنگ آمدن و بودنت می‌ماند و حالا که به دنیا آمده‌ای و جزئی از نظام خلقتی هستی که هیچ چیز در آن بی‌هوده خلق نشده‌اند، کجای کارِ جهانی؟
و آیا در مسیر اراده‌ای که تو را آفرید و به دنیا آورد تا کارِ انجام نشده‌ای را به انجام و سرانجام برسانی، هستی؟
و شاید سالگرد روزی که زاده شده‌ای و دور و بری هایت بیش‌تر از تو ذوق زده‌ی روز تولدت هستند، بهترین فرصتی باشد که بنشینی و فکر کنی که آیا در راهی هستی که باید باشی؟
پس بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین و بخوان و بخوان و بخوان که؛
الهی! و استعملنی لما تُسئلنی غداً عنه… .آمین. +

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.