عایشه میگوید که:
پس چون رسول وفات یافت، از فاطمه پرسیدم که «آن کلمه چه بود که تو از آن بگریستی؟ و آن کلمه که از آن بخندیدی؟»
گفت: «رسول پنهان با من گفت که “من رفتنیام.” من بگریستم. پس یک بار دیگر گفت: “اوّل کسی که به من میرسد از اهلِ من تو باشی.” من بخندیدم.»
فاطمه را ندیدیم پس از آنکه پدرش از دنیا بیرون رفت خندان. در هر دو روز و سه روز، به گورستانِ شهیدانِ [اُحُد] رفتی و آنجا نماز کردی و دعا کردی و میگریستی، تا آن گاه که وفتات یافت، برا این طریق میبود.
وفات یافت پس از رسول به صد روز. و فرزندانش حسن و حسین و محسن و امِّکُلثومِ کُبرا و زینبِ کُبرا بودند.
– – –
قـــــــاف.
بازخوانیِ زندگیِ آخرین پیامبر از سه متن کهنِ فارسی.
ویرایش یاسین حجازی.
صفحه ۱۱۲۲
نشر شهرستان ادب