یادداشتی بیست و دو ساله از “حضرت آقا” منتشر شد.
تقریظی که در حاشیهی کتاب “تَن تَن و سندباد” استاد میرکیانی نوشتهاند که رمانیست در فضای نوجوانی و ایشان بیست و دو سال قبل، چنان ذوق کردهاند از دیدن و داشتن و خواندن آن که تهِ تقریظشان مرقوم فرمودهاند؛ «حالا دیگر کار من آسان شد! همین بس است که نسخهی این کتاب را به همهی بچهها بدهم…»
و حیف که دوستانِ دفتر نشر آثار که خود را مالک بلاانقطاع و ابدی همهی زمینهای اطراف آقا به شعاع سی چهل متر میدانند و به خیالشان دایره را چنان سفت گرفتهاند که کسی را داخل دایره راه نباشد و اگر از دستشان بربیاید – که نمیآید – خود سخنان آقا را هم طبق میل سانسور و قیچی و جرح و عدل میکنند، این دست یادداشتها را این قدر دیر به خلق الله نشان میدهند.
این، آرزوی من و هر کتابخوان دیگریست که نه دیدار حضوری از کتابخانهی پر و پیمانِ آقا که سِیری این چنین مجازی به فضای کتابهای حاشیه نویسی شدهی رهبرش داشته باشد و غرق و شریک لذتی شود که رهبرش از خواندن کتابهای خوب میبَرد.
الغرض، دستمان به دعا بلند است – و فقط همین یک کار از مان برمیآید – که دوستان دفتر حضرت آقا دلشان زود به زود نرم شود و زود به زود و نه این چنین قطرهچکانی! یادداشتهای حضرت آقا را منتشر کنند. الاهی آمین!
و البته این را نباید از نظر انداخت که ناشرانی که کارهاشان توسط آقا تقریظ میشود -گاهی! و البته نه همیشه – خدا را بنده نمیشوند و یکهو کتاب را از انبارها جمع میکنند که بازارسیاه درست کنند و بکشند روی قیمتِ پشت جلد. دوستانِ ناشر! از خدا بترسید و از روی این سید جلیلالقدرِ فاضل خجالت بکشید… لطفا!