قبلتر شنیده بودم موکبها و حسینیههای “طریقِ یا حسین” (اسمی که عراقیها روی جاده نجف – کربلا گذاشتهاند) باقی ایام سال در اختیار نازهین موصل است. نازهین یعنی آوارگان. شنیده بودم که صاحبان ساختمانهای در امتداد “طریق یا حسین”، بعد از بدرقهی زوار اربعین، موکب را برای آوارگان خالی میکنند و به قدری که قوهشان برسد، امکان و تمهید زندگی در اختیارشان میگذارند.
امسال، حسب اتفاق همنشین یکی از نازهین شدم. مردی سیهچرده با دشداشهای -پیراهن بلند و سرهم که عربها میپوشند- کِرمی رنگ و کدر که از قضای روزگار تُرک بود و از اهالی موصل و شیعه. میگفت سه سال آزگار است آواره شده و در این سه سال، یک شب را راحت سحر نکرده. میگفت موظف است. موظف به زبان عربی یعنی کارمند. کارمند ادارهی طُرُق و شوارع بود که میشود راه و شهرسازی خودمان. آذری را با ته لهجه و استعارات و تمثیلات عربی حرف میزد و بینهایت خوش صحبت بود و البته پر از درد.
به قدر نوشیدن یک استکان شای (چای) عراقی همصحبتِ هم شدیم.
میگفت داعش که شهرشان را گرفت، زن و بچههایش را برداشته و خانه و دار و ندار را شبانه رها کرده به امان خدا که مگر انشاءالله کی بشود که دوباره رنگ موصلِ زیبا و بزرگ را ببیند.
میگفت خیاط خانه راه انداخته در نجف و روزگارش را بخور و نمیر از سوزنی که در دل پارچه میزند، میگذراند.
اگر مینشستم تا خود شب برایم حرف و خاطره و درد داشت که تعریف کند و حیف که زمانِ استراحت و اطراقِ موقت برای خوردن چای و تجدید وضو تمام شده بود و باید عمود ِدویست و دو را به مقصد صد عمود بعدتر ترک میکردیم.
مثل همهی عراقیها عاشق و مایل عکس گرفتنِ مشترک بود و مثل همهی عراقیها دعوتم کرد اگر روزی روزگاری بعد از آزادی موصل، گذارم آن طرفها افتاد، بهش سر بزنم. آدرس هم داد و بعد زل زد در دوربینِ جلوئیِ گوشیم که سلفیمان ثبت شود؛ عکسی که میدانست شاید هیچگاه به دستش نرسد… .