برای حامد. برای دوسالگی شهادتش

حامد،
که اصرار دارم حامد بخوانمش و واژه‌ای پس و پیشِ اسمش نگذرام،
که دستش -که دست‌های ابالفضلیش – هنوز بر سر دنیا هست،
که باورم داد می‌شود گاهی به آسمان نگاه کرد و سر از دنیا برداشت و از لمس مکرر و بی‌حاصلِ تاچ‌های لمسیِ آلات الکترونیکیِ نوظهور دست کشید و به آسمان دست یافت،
که رد عمیقِ حضورش در روزهایم هنوز تا همیشه دوام دارد،
برادرم بود.
برادری که به عشقش شُهره‌ی شهر شد و آخرِ کار همه دانستند که عاشق ابالفضلیِ سیدِ شهیدان است و مثالِ عباس ابن علی علیهم السلام، مدافع حرمِ خواهرش.
و یادمان داد که فاصله‌ی روزها، از عاشورا تا امروز، حجابی نیست که نشود از آن گذشت و ابالفضلی نشد.
برادرم؛ حامد!
که باید تو را به حرمت نام بلندی که به آن مفتخر شده‌ای شهید بخوانم؛ شهید حامد جوانی!
در این دو سالی که نبودی، دنیا سخت‌تر شده. پاگیرتر شده… و روزهای بی‌تو روزِ مبادایمان شده… .
بگذریم…
از خودت بگو. حالِ بالت خوب هست؟
دِئنن گوروم ننه‌ن اُولسون؛ یارالارین نئجه دی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.