سرت را سرسری متراش!

بچه‌سال که بودم، همیشه‌ی خدا یکی از اجزای جیبِ پیراهنم، یک شانه‌ی پلاستیکی بود و موی بلند و شانه کرده که برخلاف قوانین مدارسِ آن روزها بود، یکی از آرزوهای همیشگی‌ام بود و یکی از تعارضات دائمی من و ناظم مدرسه، کوتاه کردن مو بود و این تعارض تا آخر و در هیچ مقطعی از مقاطع سه گانه‌ی مدرسه حل نشد. مثل خیلی‌ از بچه‌ها، موهایم را دوست داشتم و رویشان حساس بودم.

و شکر که خدا مرا هیچ‌گاه به طاسی و کچلی گرفتار نکرد.

الغرض، موی بلند و مجعد و زلف، یکی از آراستگی‌های انسان است و شاعران علیهم الرحمه، کلی در آن غور کرده‌اند و از زلفِ دوتای یار و پریشانیِ سلسله‌ی موی دوست و حلقه‌ی دام بلا بیت‌ها سروده‌اند؛ آن سان که اوفتد و دانی!

روز عید قربان که بشود، مردان حاضر در صحرای کم‌عرض و درازِ مِنا، بعد از هفت سنگی که به محل حلول شیطانِ رانده شده بر ابراهیم علیه‌السلام، نثار می‌کنند و بعد از قربانی، سر را از ته می‌تراشند. این از ته تراشیدن البته برای حاجیانی که سابقه‌ی حج دارند، مستحب است.

باری در سفر اولِ تمتع، تیغ در تراشیدن موی سر ما موثر نیفتاد و زور دندانه‌های فولادی ماشینِ برقیِ اصلاح هم به چیدن زلف متراکم ما نرسید و امداد غیبی خدا بود که زائری کهنسال که آرایشگری قدیمی بود و در بساطش ماشین اصلاحِ دستی داشت، کار تراشیدنِ موی ما را راه انداخت. خدایش هر جا که هست به سلامتش بدارد.

ماشین اصلاح دستی‌ای که لنگه‌اش را بین یادگاری‌های #پدر هنوز دارم و نیت کرده‌ام امسال و این #حج را که به نیابت او عازمم، آن را با خودم ببرم و روز #عید_قربان، مو را به نیابت از او و با ماشینی که مال خود اوست بتراشم.

آذری‌ها ضرب‌المثلی دارند که می‌گوید؛ «مال صاحابیننان وفالی‌دی» (مال از صاحبش موندگارتره) و از دیروز که ماشین اصلاح را از بین یادگاری‌های پدر برداشته‌ام که بگذارم تو ساک، هی این ضرب‌المثل تداعی‌ام می‌شود و هی حسرتِ نبودنش و بی او و به نیابتش حج رفتن در دلم جوانه می‌زند… .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.