حجله تا قبل از جنگ دههی شصت، فقط در عروسیها برپا میشد و برای تازه دامادها. جنگ که شد، با مصیبتی که روی سر شهرها آوار کرد، رسوم تازه آمد به میان رسم و رسوم مردم شهر. گورستانها روح گرفتند و شدند؛ مزار شهداء.
مادران جوان از دست داده، خواهرانِ داغِ برادر دیده و همسرانِ سوگوار، از گورستان کُشتههای جنگ، مزار و مرقد ساختند. قبر شهیدان را آراستند و هر کس برای شهیدش حجلهای ساخت. به حسرتِ ناکامیِ جوانِ شهید از دنیا و به شکرانهی کامی که در بهشت برینِ اعلای خداوندی انتظارش را میکشید و روی پردهاش ملیله دوختند؛ «شهادتت مبارک» یا «منزل نو مبارک» یا… .
و حجله را که عکس شهید وسط آن میدرخشید با گل و قرآن و شمعدان و شیشهی عطر حرم و حتا با عکس بچههای یتیم مانده از شهید زینت دادند و حجله، شد یکی از ماندگارترین و اسطورهایترین میراثها در مزار شهداء.
مادرهای شهداء هر سال شب عید که میشد، قبلِ خانه تکانیِ منزل، حجلهی شهیدشان را میتکاندند و غبارش را میرُفتند و عکس و گُلش را نو میکردند و پردهی تازه میانداختند روی حجلهی جوان شهیدشان.
چه نذرها و حاجتها که برآورده نشد از توسل به صاحبانِ این مزارات مقدس و چه اشکها و حسرتها که نتراوید در زیارت این اصحاب آخرالزمانیِ سیدالشهداء.
و چه خوش گفت پیر روشن ضمیر انقلاب که؛ “همین تربت پاک شهیدان است که تا ابد میعادگاه عاشقان و عارفان و دارالشفای آزادگان و دلسوختگان خواهد بود… .”
بنائی که کمکم دارد غبار غفلت رویش مینشیند و مسئولان امر به عمد شروع به تخریبش کردهاند که جایش را با سنگهای سیاه و گران! بروز و مدرن کنند! انگار که بخواهی پل خواجوی اصفهان که از خشت و ساروج است را بکوبی تا به جایش با بتن و میلگرد، بنای نو! و مدرن و بروز! و مستحکمتر بسازی!
و شکر خدا را که مزار مطهر شهدای خوی از این حمله مصون ماند و مصون خواهد ماند بعون الله الحی القیوم!