زائر الرضا

نه خیلی سال قبل، که تا همین سی چهل سال پیش، زیارت امام رضا رفتن و مشهدی شدن، برای خودش آرزوی دیر و دور و درازی بود و دست هر کسی به آن آستان نمی‌رسید.

مشهدی شدن و زیارت شاه خراسان رفتن چنان بود که فخر خانوادگی محسوب می‌شد و خیلی‌ها عنوان مشهدی را به اول اسم‌شان در سجلی‌ای که از اداره‌ی ثبت احوال می‌گرفتند سنجاق می‌کردند و به جای حسن؛ مش حسن روی ردیف نام در صفحه‌ی اول سجلی ثبت می‌شد و این فخری بود که از نسلی به نسل بعدیش منتقل می‌شد و کم بودند خانه‌هائی که عکس یادگاری سفر مشهد داشته باشند و عکس انداختن در عکاسی‌های مجاور حرم، سندی بود غیرقابل انکار بر روی طاقچه‌ی اتاق مهمان‌خانه، برای اثبات این فضیلت که صاحبِ خانه و اهل و عیالش زائر رضا بوده‌اند روزگاری. و چه بختی از این بالاتر؟

و چه مشهدها که نرفتیم با مینی‌بوس و اتوبوس‌های زاقارت که نه صندلی تاشو داشتند و نه سرویس وای‌فای و نه یخچال و نه کولر!

و چه مشهدها که نرفتند نسل‌های قبل‌تر از ما با پای پیاده و سوار بر اسب و قاطر و شتر.

و چه حسرت مشهد رفتن‌ها که ماند در دل پدران و مادرانی که نه اسباب سفر داشتند و نه خرج راه و از خراسان و شاه رئوفش، فقط اسم و رسمش را شنیدند و حسرت دیدار گنبد زرد رضا ماند در دل‌هاشان و در همه‌ی این سال‌ها، که نبودیم و پدران‌مان بودند، که بودیم و پسران‌مان نبودند، که هستیم و اولادمان هم هستند، شوق زیارت همان است که بود و امام رئوفِ سریع الرضا همان است که هست… .

 

 

 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.