حب الحسین یجمعنا

داستان زیارت اربعین ما هر سال بعد از مجلس روضه ظهر عاشورا شروع می‌شود. یعنی در خاص‌ترین روز سال برای اشک. بماند که کل سال را منتظر آن یک روز ظهریم که روضه‌ی مخصوص بشنویم و جائی جز خانه‌ی حاج محمد پیشداد – که خدا در عشق اربابش مدام و مقیمش بدارد- محل شنیدن آن روضه‌ها نبوده و نیست و قبل‌تر به تفصیل درباره‌اش نوشتم.

فصل مشترکِ تجربه‌ی هرساله که می‌آید روی تجارب قبلی این است که در سفر اربعین، تعداد افراد گروه، هرچه کم‌تر بهتر. و این را هر سال در اولین لحظاتی که نفطه‌ی سفر اربعین در کوچه‌ پس کوچه‌های تنگ و باریک دور و بر خانه حاج محمد بسته می‌شود، هم داستان و هم قسم می‌شویم اما تا برسد به روز حرکت و تا سیاهه‌ی همراهان آن سال تکمیل شود، هی نفر به نفرِ سیاهه اضافه می‌شود و گاه پیش آمده که تصمیم‌مان به حرکتِ ده نفری منجر به ۲۸ همراه شده است و امسال هم داستان همان بود که هر سال هست و جمع شش هفت نفره‌مان، روز حرکت ۱۱ نفره شد.

یازده نفرِ سفر اربعین امسال، شاید خاص‌ترین ترکیبی بودند که می‌شد بین گروه‌های مسافر کربلا دید. از عالمِ اهل سنت بگیر تا دانشجوی حجار و دانشجوی دکترای مواد و راننده‌ی امداد خودرو و داروساز و کتاب‌دار و مسئول تسهیلات بانک. یعنی از هر زاویه‌ای که می‌خواستی نگاه کنی و هر طور که حسابش را می‌کردی، نمی‌شد این یازده نفر را یک جا جمع کرد و هفت روز در مملکت دیگر کنار هم اسکان‌شان داد و به‌شان خوش گذراند. اما شد. اما سیدالشهدا توانست. و نه سیدالشهدا که محبتش. محبت حسین بن علی توانست مثل نخ تسبیحی که پاره نمی‌شود، من و آن ده تای دیگر و آن ده‌ها و صدها و میلیون‌ها نفر دیگر از هر رنگ مذهب و نژاد و علاقه و ذائقه را جمع کند دور خودش. کاری که جز از امام شهید، از دست کسی بر نمی‌آید و نیامده است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.