روز میلاد صدیقهی طاهره – سلام الله علیها باشد –
از صبح که چشم باز کردهای، منتظر خبر خوب باشی
در به در دنبال خوشحال کردن مادر باشی
و یکهو عکس جلدِ کتابت را که دارد میرود برای چاپ، بفرستند برایت و بلافاصله بفرستی برای مادری که روایتش از شهید را نوشتهای و به دقیقه نکشد که پیامت را جواب بدهد که؛
«سلام عزیز
این بهترین هدیه روز مادر برام شد
انشاءالله با حضرت زهرا و پدر والامقامتان محشور شوید»
و تو بال دربیاوری که عزیزِ مادری شدهای که عزیز خداست.
شُکر ندارد؟
غرور ندارد؟
در پوستِ خود نگنجیدن ندارد؟
دستِ آن مادر شهید که شهید پروریده است، بوسیدن ندارد؟
و من باز یاد دوستِ عزیزی افتادم که همیشه وقتی این همزمانیها و این همآهنگیها اتفاق میافتاد میگفت «موندم تو کار این شهدا! که وقتی پای کار خودشون وسطه عالم و آدم رو به هم ربط میدن و میارن پای کار و تهش همونی میشه که اونا دوست دارن… .»