کاروانهائی که از ایران میآیند – و شاید همهی قافلهها از همهی بلاد اسلامی- یا قبل از اعمال حج به مدینه میروند یا بعدش. آنها را که اول به مدینه میروند “مدینه قبل” یا “مدینه اولی” و آنها را که بعد از حج به مدینه میروند را “مدینه بعد” یا “مدینه دوم” میگویند. و تجربه میگوید “مدینه قبل” بودن کاروان به مراتب بهترست. چرا؟ عرض میکنم؛
هر کاری مقدمهای میخواهد و تمهیدی و زائری که سالهای سال حسرت دیدن کعبه و پوشیدن لباس احرام و طواف و سعی دارد را بهترست با مقدماتی داخل احرام کنی و چه مقدمهای برای فریضهای سنگین مثل حج، بهتر از همجواری چند روزه با رسول خدا و توقفی ۵ ۶ روزه در مدینه و همدما شدن و آشنائی با محیط و جغرافیایِ خشنِ عربستان. سوای اینها، انتقال زائر از مدینه به مکه راحتتر و روانتر است.
امسال که حسب نوبت، همه کاروانهای اعزامی از استان ما مدینه دومی بودند مشکل انتقال حاجیان به مکه را وضوح دیدم. اولش اینکه بعلت وجود جای خالی در پروازهای رفت، مجبور شدیم ۱۶ نفر از ۱۶۰ زائر را جدا کنیم و با پرواز یک روز قبل، جدا بفرستیمشان جده. این ۱۶ نفر را من آوردم و کمیِ تعداد و دستچین و جوان بودنِ گروه باعث شد هم از مصیبت عبور از کمرگ جده به راحتی گذر کنیم و هم چابکتر به جحفه برسیم و احرام ببندیم و آفتاب نزده داخل مکه شویم که مشکل استفاده از وسیله نقلیه سقفدار، کفاره به گردنمان نیاورد. و همهی اینها به کنار، هنوز آفتاب پهن نشده بود روی زمین و گرما را نتابانده بود روی سنگهای سوزان مکه که همهمان به سلامت مناسک را به جا آوردیم و برگشتیم هتل. اما این همهی ماجرا نبود. اینکه جمع ۱۶۰ نفرهای که بناست زندگی گروهی یکماههای را تجربه کنند را همان اول کار دو شقه کنی، مخالف روح حرکت جمعی و نظم و ترتیب است و البته چارهی دیگری هم نبود و مشکل وقتی خودش را نشان داد که گروه دوم سوار طیاره شدند.
پرواز گروه دوم کاروانمان از ارومیه خورده بود به نصف شب و طبیعتا وقتی بعد از عبور از تشریفات مرز و گمرک در جده میرسیدند به میقات جحفه، آفتاب زده بود و آقایان اگر مُحرم میشدند و میخواستند بیایند مکه، یکی یک قربانی باید کفاره میدادند. پس مصلحت این شد که خانمها – که مسالهی استفاده از ماشین مسقف، قربانیای به ضمهشان نمیآورد- جدا شوند و با هدایت یکی از عوامل بیایند مکه و آقایان صبر کنند تا آفتاب غروب کند و سایه از بین برود تا بتوانند بروند زیر سقف ماشین و بیایند حرم.
تا اینجای کار، گروهمان انشقاق دوم را هم تجربه کرده بود و حالا باید تا غروب صبر میکردیم که گروه سوم هم خودشان را میرساندند مکه. گروه سوم که مدیر کاروانمان هم بینشان بود ماندند در جحفه و آنقدر صبر کردند که آفتاب غروب کرد. وقتی هم که داشتند راه میافتادند، از ستاد حج ایران بهشان اعلام شد حالا که داردی میروید مکه، پا نگه دارید تا سه حاجی عراقیِ جا مانده از گروهشان را هم برسانید حرم و گروه سوم حاجیان ما ساعتی هم معطلِ رسیدن و مُحرم شدن برادران عراقی شدند.
قانونی امسال در عربستان ابداع شده که میگوید «اتوبوسهای حجاج خارجی -غیر سعودی- باید ده تا ده تا حرکت کنند و از قضای روزگار اتوبوس حامل زوارِ معطل ماندهی ما، خودروی سومِ صف دهتائیها بود و باید صبر میکرد تا هفت اتوبوس دیگر هم میرسید و میشدند ده تا و جواز حرکت از منطقه جحفه برایشان صادر میشد.
این را اضافه کنید به قانونی که میگوید اگر یک اتوبوس دو یا چند گروه از حاجیان را منتقل میکند، اول باید حجاج گروهی را برساند دم هتلشان که تعدادشان کمترست و اینرا ضرب کنید در خستگی و کلافگی و معطلی جمعی که شبِ قبل را درست و حسابی نخوابیدهاند و ساعتها در میقات معطل ماندهاند و حالا خوردهاند به ترافیک شبانهی ورودی مکه و مگر میرسند؟
ساعت ۱۱ شب بود که زنگ زدم به مدیر. گفت ۲۵ کیلومتر ماندهایم به مکه. فکر کردم این ۲۵ کیلومتر، خانهی پُرش یک ساعت زمان میبرد و حالا ساعت ۳ بامداد بود و آن ۲۵ کیلومتر به سر نرسیده بود و حاجیانِ خسته و کلافه، هنوز نرسیده بودند.
نگو آن سه برادر عراقی هر کدام ساکن هتلی در مکهاند و یکیشان در غرب مکه و آن دیگری در شرق و آن سومی در نمیدانم کجای حرمِ الاهی و اتوبوس دارد دور خودش میچرخد که مگر هتلها را پیدا کند و نمیکند.
الغرض، وقتی حوالی اذان صبح، بالاخره به هر والذاریاتی که بود، شقهی سوم گروه ۱۶۰ نفره کاروانمان رسیدند خستگی و کلافگی از سر و روی همهشان میبارید و مدیر باسابقهی گروه که عدد حجهایش از ۳۰ مرتبه فراترست و مکه را بهتر از کوچه پس کوچههای خوی میشناسد، کشیدم کنار و گفت «به تجربه و بلد بودن و اینها نیست. کارِ کاروانداری و بردن و برگرداندن حاجی، مستقیما دست خداست و او معین میکند که کی کِی برسد یا اصلا نرسد!»