این یکی دیگر نوبر بود.
حضرتی از حضرات تصمیمگیر و تصمیمساز مدیریت شهری در دورهی قبلی که به قوهی عکسهای تو دل برو و شعارهای توخالی و وعدههای انتخاباتی رفته بود در پارلمان شهری و خدا کمک کرد و این دوره رأی نیاورد و به معنی واقعیِ کلمه، شورا را از دست او آزاد کرد و تا روزیکه در عرش بود، انگار میکرد دانای کل است و حقش را خوردهاند که استاندار و وزیر و وکیل مجلس و معاون رئیسجمهور نشده، روزی از روزهای خدا زنگ زد که «چه نشستهاید و شهر را وا دادهاید به امان خدا؟! که جلوی دفتر رفیقم یک گربه مرده است!»
فکر کردم صبحی از دندهی شوخی و بذله بلند شده و دارد شوخی میکند. اما لحن و حرفهای بعدِ جملهی اولِ عتابآلودش، هیچ پهلو به طنز و مطایبه و شوخی نمیزد و جدیِ جدی بود! مرگ گربه آنهم جلوی دفترِ دوستش، حادثهای نبود که بشود به شوخی نگاهش کرد و از کنارش رد شد.
میگفت قبل از من به چند نفر دیگر از همکاران شهرداری من جمله مسئول شهرسازی، رئیس اداره سرمایهگذاری و جلب مشارکتهای مردمی، دبیر طرح و برنامه و… زنگ زده که یا تلفنشان خاموش بوده یا پیام پس فرستادهاند که «در جلسهام» و یا جواب سربالا دادهاند بهش و آخرین کسی که بهش زنگ زده، راهنمائیش کرده که «شهرداری سازمان آرامستان دارد که متولی مستقیم مرگ و میر در محدوده شهرست و کارِ برداشت و انتقال اجساد مربوط به ایشان است و چرا از اول به سازمان نگفتهای؟!» و از اینروست که زحمتِ برداشتن لاشه را ما باید! بکشیم.
گفتم «سیدالرئیس! اینکه بنده و سازمان تحت امرم را قابلِ فرمایشتان دانستهاید، جای شکر و تشکر دارد اما ما و سازمان ما و خودروهای حمل اجساد سازمان، مختص حمل جنازهی آدمهای مرده هستند نه گربههای مرده. اصولا گربه، سگ، روباه و هر حیوان دو پا و چهارپای دیگری وقتی بمیرد، لاشهاش باید دفع شود و نه دفن. دفعِ اینجور چیزها را هم بچههای خدمات شهری انجام میدهند و به دوستتان بگوئید با نمره تلفن ۱۳۷ که مال فوریتهای خدمات شهریست تماس بگیرد و آدرس دفترش را بدهد که بیایند لاشه را بردارند.»
و انتظار داشتم با راهنمائیای که کردم متوجه سر کار رفتنش توسط همکاری که قبل من باهاش تماس گرفته شده باشد و غائلهی برداشت لاشهی گربهی تلف شده جلوی دفتر دوستش که از صبح زمین و زمان را به هم ریخته، بخوابد که جواب داد «آقای شرفخانلو! انسان و حیوان ندارد! جسد جسد است. چه فرق است بینِ جسد انسان و جسد حیوان! و مگر هر دو را خدا نیافریده؟ چرا میخواهید از زیر بار مسئولیتی که دارید در بروید و کارتان را بیاندازید گردن دیگری. کمی انصاف و وجدان کاری داشته باشید! من حتما این بیمسئولیتی شما را در اولین جلسه شورا با حضور آقای شهردار طرح خواهم کرد! اصلا گیریم ماشین زباله بیاید و لاشه را بردارد. اگر همان حین یک شیر پاک خوردهای سر برسد و عکسی چیزی بگیرد از انتقال جسد با خودروی حمل زباله و پخش کند توی فضای مجازی، جواب نهادهای حامی حقوق حیوانات و محیط زیست را که موضوع را بزرگ میکنند و شورا و شهرداری را زیر سوال میبرند، شما میخواهی بدهی؟»
بنده خدا رسما رد داده بود… .
حالا که بعد چند سال، دارم اینها را مینویسم و هنوز از حرفهای رد و بدل شدهی آنروز بین من و ایشان رودهبُرم، خدا را یکصد هزار مرتبه شاکرم که رحم کرد و جنابشان دوباره رأی نیاورد و شورای اسلامی شهر در این چند سال از نعمت بهره بردن از فکر و ایدههای ایشان محروم است. تا باد چنین بادا… .