(صدای فریاد در بیابان پیچید که می گفت: « از گناهان خود توبه کنید. ملکوت خدا نزدیک است!».
یحیی بود که فریاد می زد؛ یحیای تعمید دهنده. جامه ای از پشم شتر پوشیده و با کمربندی از چرم، آن را به خود پیچیده بود. خوراکش چیزی نبود جز ملخ و شیره ی گیاهان صحرائی. چشمان نافذش که آتش به جان بنی اسرائیل می زد، همواره پر از اشک بود و خبر آمدن مسیح را می داد …
ـ می گفت:او نجات دهنده است، عیسی است، کسی است که باید بیاید و آمدنش مژده داده شده است. می گفت:» ملکوت خدا نزدیک است! ».)*
(… و یاد آر آنگاه که مریم، از کسانش درجایگاهی شرقی کناره گزید و میان خود و آنان پرده هائی کشید؛ پس ما روح خود را نزدش فرستادیم و برای او همچون انسانی درست اندام نمودار شد.
ـ مریم گفت: «من از تو به خدای رحمان پناه می برم، اگر پرهیزگار باشی.»
ـ ]جبرئیل[ گفت:«همانا من فرستاده پروردگارت هستم تا تو را پسری پارسا و پاکیزه ببخشم.»
ـ مریم گفت: « چگونه مرا پسری باشد و حال آنکه دست هیچ انسانی به من نرسیده و بدکاره هم نبوده ام؟»
– گفت: «چنین است،
پروردگار تو گفته که: این بر من آسان است تا او را نشانه ای برای مردم و رحمتی از سوی خویش کنیم؛
این کاری است حتمی و شدنی.»
…
]و کودک[ گفت: «من بنده خدا هستم، به من کتاب داده و پیامبرم گردانیده است و مرا هر جا که باشم، با برکت ساخته و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش نموده و مرا به مادرم نیکوکار کرده و گردنکشی بد بخت نگردانیده است و درود بر من، روزی که زاده شدم و روزی که بمیرم و روزی که زنده برانگیخته شوم.)**
…و او عیسی بود؛کلمه خدا!
و روحش نیز…
——————————-
… صدای فریاد در بیابان خواهد پیچید که: « ملکوت خدا نزدیک است».
و نغمه ای داوودی که خواهد خروشید: « البته آنچه خدا برایتان باقی گذاشته است، به ترین است.»***
و مردمان، عیسای از معراج برگشته را می بینند در «روزیکه سلام خدا بر اوست و او، زنده برانگیخته شده است».
هم پا و هم قدم با «امام موعود» که پرده ی غیبت را به کناری زده است.
و آن گاه که عیسی نماز را به امام آخرین اقتدا می کند، صدای فریاد در بیابان خواهد پیچید که: « ملکوت خدا فرا رسیده است».
و سلام بر او
روزی که زاده شد
و روزی که بمیرد
و روزی که زنده برانگیخته شود …
مردم؛ « از گناهان خود توبه کنید. ملکوت خدا نزدیک است!».
یا علی مددی!
——————————
*. انجیل متّی. سفر سوم.
**. کتاب کریم. سوره ی مریم.
***. کتاب کریم. سوره ی هود.
دیدگاهها
چه دوستای بی معرفتی پیدا میشن!
اگه یه سالم نیای نت و واسشون اف نذاری
نمی گن ادم زندس یا مرده!
سلام
نسل لاله
نمی دانم حکایت آمدن شما اینجا چه بود ؟نمی دانم
اما من لاله هایی را می شناختم که در دشت وسیع خوی رویش نمودند و من از بوی عطرشان در آن فضا اشتنشاق کردم . لاله هایی چون رحمان آصفی و عبدالرحمان خدابخشی و علی اکبر سودی و ولی مزرعه لی و معصوم احمدی و علی شرفخانلو … که خیلی می شناختمشان و رفاقتها با آنها داشتم اما افسوس که دیگر نیستند. فکر می کنم پسر شهید علی اکبر سودی الان هم سن تو باشه !بگذریم
http://www.mojtabafazljopix.blogfa.com
http://www.mojtabafazljo.blogfa.com
مثل همیشه ظریف و دقیق و زیبا نوشتید
به جد که نوشته هان (لاقل برای ما) جانفزاست.
از گناهان خود توبه کنید. ملکوت خدا نزدیک است..!