آن مرد تبر دارد!

سال هاست یقین کرده ام بتی نخواهد شکست!
حتی اگر همه ی مردم از شهر بیرون رفته باشند.
ما، گرگ های باران دیده شده ایم. آن قدر سرد و گرم چشیده که بت هایمان را هم با خود ببریم. هر جا که باشد.
هر چند ابراهیمی در شهر نمانده باشد…
و مگر نه این که در باره ی قوم آخرالزمانی گفته اند: کُلُ درهمٍ عندَهم صنَم! و امروز آیا نه آن روز است که درهم و دینار خدای مردمان شده است…
ابراهیم بت شکن قوم ما، سال هاست منتظر سیزده و سیزده یار موافقی است تا به شهر بخوانندنش و او با ندای داوود و تبر ابراهیم و صولت حیدری بخواند: تَاللهِ لاَکیدَنَّ اَصنامَکُم! *
و دور نیست آن روز که که بت ها شکسته شوند. الیس الصبح بقریب؟ **
=========
*.- (سوره ی مبارکه ی انبیاء. قسمتی از آیه پنجاه و هفتم)
**.- (سوره ی مبارکه ی هود. قسمتی از آیه ی هشتاد و یکم)

دیدگاه‌ها

  1. بهرامي

    لطفا خودتو به مردن نزن!!
    کارای وچیکی هست که میشه کرد برا اینکه از گرداب وزمرگی دور شد
    شبا زود بخواب صبحا زود بیدار شو
    نرمش کن،بدو،کم غذا بخور
    زیر بارون راه برو،گلوله برفی درس کن
    هرچند وقت یه بار نقاشی بکش
    توحمام آواز بخون،اب بازی کن
    سفید بپوش،آب نبات چوبی لیس بزن
    بستنی بخور،به کوچیکترا سلام کن
    مادرت رو بغل کن، مادرت رو ببوس ،مادرت روبو کن
    به برگ درختا نگاه کن، به بال پروانه ها
    از خوابای بد بپرآب بخور
    بسم الله الرحمن الرحیم بگو
    کوه برو،هرجا خسته شدی یه کم دیگه ادامه بده
    چشاتو رو هم بذار و برا خودت شعر بخون
    قبل از خواب موهاتو شونه کن،به سر خودت دست بکش
    خودتو دوست داشته باش
    آروم باش
    باید وقتی طوفان میاد سراغت تو همچنان آروم باشی
    تا طوفان از آرامش تو آروم بگیره
    صبور باش
    اونقدر صبور که بالاخره ابرای سیاه کنار برن و خورشید بتابه
    باید خورشیدو بهتر بشناسی تا بتونی هم صحبتش بشی
    و
    صبح ها براش نون تازه بگیری
    سر سفر خورشید بشینی و از چای آسمونی بنوشی
    تا همه شبهات ماه داشته باشن
    آخه توی تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناکه
    نمیشه جلوی پت رو ببینی آخه خیل طولانی

  2. بهرامي

    هیچ وقت خودتو به مردن نزن
    برا خودت دعا کن که زنده بمونی
    برا زنده موندن نباید بیشتر از اون چیزی که نیاز داری،بخوابی!!
    باید همیشه در تماس باشی تا بهت بیداری بدن
    بیداری هایی آمیخته با نور
    روشنایی
    صدا
    حرکت
    تو باید از خدا شادمانی بخوای
    همیشه سهمت رو بخواه
    برای اینکه زنده بمونی باید درست نفس بکشی
    نباید بذاری هیچ چیزی سینه ات رو آلوده کنه
    باید حواست به قلبت باشه
    هرچند وقت یه بار نشون فرشته ها بدی تا معاینه ش کنن
    دریچه هاشو
    ورودی و خروجی شو
    برو لب پنجره و برآورده کننده های آرزوها رو صداش کن
    به نام صداش کن
    اونوقت هرچیزی که می خوای رو رک و بلند بگو
    ازش بخواه بهت پشمک و چرخ و فلک و بستنی و توپ و کوه و اشک و حوض و دریا و شنا و آلبالو و لبخندو دوچرخه و ….و عشق بده
    بعد قدر همه اینارو بدون و اونقدر به زندگی ادامه بده که زندگی از اینکه تو زنده هستی به خودشش بباله
    …..
    آخ که چقدر دلم تنگ شده بود
    شهید علی
    جان
    آها طولانی شد چون ایمیلتو یادم رفته بود
    حوصله گشتن هم نداشتم
    حق بده تا الان سر کار بودم
    بعضی وقتا تصور می کنی همه چیز به پایان رسیده
    درحالیکه تازه زمان آغازه
    من نه تنها اعتقاد دارم بلکه باور دارم که هر مانعی توی زندگی یه فرصته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.