رساله ی بازگشت

«هر بار وقتی از سفری به ایران برمی‌گردم، دوست دارم سر فرو بیافکنم و بر خاکِ سرزمینم بوسه‌ای بیافشانم… این اولین‌بار بود که چنین حسی نداشتم… برعکس، پاره‌ای از تنم را به جا گذاشته بودم پشتِ خطوطِ مرزی، خطوطِ بی‌راه و بی‌روحِ مرزی… خطوطِ “مید این بریطانیای کبیر“! پاره‌ای از نگاهِ من، مانده بود در نگاهِ دخترِ هشت‌ماهه… بلاکشِ هندوکش…» *
———————————–
*.- برشی کوتاه از کتاب در دست انتشار (جانستان کابلستان) ِ رضای امیرخانی که بی صبرانه منتظر خواندنش م.