دیده را فائده آن است که دل بَر بیند!

چشم چپش را عمل کرده است. قبل عمل پر از اضطراب و تشویش بود. حتی می ترسید سالم از عمل بیرون نیاید و آن نیمچه نوری هم که برایش باقی مانده کور شود و عمل ظریف پیوند قرنیه ی چشم چپ، منجر به کوری کامل و دائمی اش شود. چشم، و عمل پیوند و حواشی و قیمتی که برای آن پرداخته بود، از مدت ها قبل عمل، تیتر ِ یک ِ حرف هایش بود و همه به جز خواجه ی شیراز علیه الرحمه – ایشان هم به دلیل بُعد مسیر و محدودیت!!! وسائل ارتباط جمعی و اطلاع رسانی! – در جریان ریز ِ نحوه ی عمل و قیمتی که برای آن پرداخته و شخصی ترین حالات و اخبار و تاریخ عمل و مدت نقاهت و محدودیت های بعد آن بودند. و این تا آنجا پیش رفته بود که قیمت عمل پیوند در خانوده ی ایشان تبدیل به یکای رسمی ای شده بود که هر چیز گرانی را با آن می سنجیدند. مثلا قیمت یک پژوی پارس مدل ۸۶ می شد شش تا پول عمل پیوند و یا قیمت ولیمه ی یکی از دوستان تازه از عمره برگشته، با یک حساب سر انگشتی می شد به عبارت یک عمل پیوند قرنیه و در کل تخمین قیمت اشیا و اندازه ی اهمیت جراحی های کوچک و بزرگ با یکای عمل ِ پیوند ِ قرنیه ی جناب ایشان ذرع می شد!
بگذریم. رفیق ِ شفیق ِ ما، حالا چند ماه بعد از عمل ِ موفقیت آمیز پیوند قرنیه هنوز آینه ی کوچک ِ جیبی اش را با خود دارد و هر چند دقیقه یک بار آن را جلوی چشم می آورد تا از طبیعی بودن محیط کره ی چشم و سرخ نبودن آن و عدم بروز هر عیب و علت دیگری در آن حوالی یقین حاصل کند و کلی از برنامه های روتین استخر و دریا و دو میدانی و حتی شوخی های یدی ِ رائج را به خاطر آن قرینه ی کذائی بوسیده و گذاشته بالای ظاقچه و زندگی اش را مداری کرده که محورش حول قرنیه ی چشم چپش می چرخد و عیار سنجش اشیاء و اسبابش نیز.
اراده ی ستودنی رفیق ما در التزام ِ عملی به پرهیز هائی که تجویز شده، مثال زدنی و غبطه خوردنی بود تا دی شب. تا دی شبی که بقول خودش بصورت آزمایشی سری به هیئت زده بود تا اشکی جاری کند و بیازماید که آیا گریه برای چشمش می تواند مضر باشد یا خیر؟
می گفت بعد این همه ماه دوری از هیئت، کلی هم دلش سبک شده و به قاعده ی خیساندن چند برگ دستمال کاغذی! گریه کرده است ئ تا اینجای ماجرایش خوبو نوستالوژیک بوده اما شب، وقت برگشتن حس می کند چیزی انگار در چشمش تکان خورده و به کمک آئینه ی جیبی و رصد محیط اطراف قرنیه، استنتاج کرده بود که گریه هنوز! با چشم پیوندی اش نمی سازد و می گفت با این حساب، امسال باید!! بی خیال عاشورا و تاسوعا شود…
این را گفت و انتظار داشت مثل همیشه که دوستانش، فصلی در نَعت پیش یابی و پیش بینی و آینده نگری اش سخن می کنند سخنی به تحسین بشنود که متوجه بغل دستی اش شد که به حسرت لب می گزید و می خواند:
دیده را فائده آن است که دل بَر بیند
ور نبیند چه بود فائده ی بینائی؟
و من دلم را نهیب می زدم که دل و دیده و دست و زبان به چه می ارزد اگر برای حسین نباشد و فدای حسین؟
وز دست و زبان که برآید کز عهده ی شکرش به در آید؟
بعد التحریر:
یا ذبیح الله!
ای اسماعیل گزیده ی خدا؛
دست و دل و پای مثل منی، خیلی زودتر و ساده تر از این در دایره ی محاسبات دنیائی لرزیده و می لرزد. از دوری تو، از عقل و حسابی که مرا از تو جدا کند به که می شود پناه برد جز تو و در خانه ی تو؟ به تو که قتیل العَبَراتت خوانده اند و می دانم که استغاثه با اشک چشم های آلوده ی مثل منی حتی!، در دستگاه تو تا کجا بالا می رود… و إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ… *
و سلام بر تو سلام بر تو سلام بر تو… ای کُشته ی فتاده به هامون… ای کُشته ی اشک دیده ها…
و صل الله علی الباکینَ علی الحُسین…
============
*.- (سوره ی مبارکه ی فاطر. قسمتی از آیه ی دهم)

دیدگاه‌ها

بخش دیدگاه‌ها بسته شده است.