صمد، از سفر اولی های گروه بود. ساده بود. بی غل و غش و خالص و ناب و زلال. از آن هائی که حسرت خلوص شان هماره با من است!
وقتی دیروز بعد زیارت شش امام و یک اباالفضل و اعتاب و مشاهد مقدسه ی عراق راهی حدود مرزی بودیم، پرسیدم حسرتی هم به دلت مانده بعد از زیارت سیدالشهداء؟
آهی کشید و چشم به آفتاب دوخت و گفت: خدا صاحب دنیا را برساند… حسرت آمدن امام هنوز ته دلم هست…
دیدگاهها
و خوش به حال صمد با این حسرت های بزرگش.
بسم الله
سلام
مطلبی دیگر نگاشته ام،مشتاقانه منتظر انتقادات سازنده ات هستم.
http://shahidekhoy.blogfa.com/post/25