برای نشر مطلبی در شماره گان بالا به یکی از آشنایان دست اندر کار چاپ که سال و ماهی بود از حالش بی خبر بودم سر زدم.
بعد مصافحه و تعارفات معمول، وقتی دانست کار برایش آورده ام یادش آمد که عادت دارم قبل انجام کار، قیمت را طی کنم و دعوای اول را خوش تر می دارم تا صلح آخر، در ناگزیری و تعارف قیمت انواع قطع و نوع چاپ را جوری با شرم ساری آمیخته بود که تو گوئی مقصر سیر صعودی و لحظه به لحظه و متغیر قیمت انواع کاغذ و جوهر و فیلم و زینکی نرخ انجام کار من بسته به آنهاست اوست و اوست که قیمت ها را پائین و بالا می کند…
لاجرم بعد شنیدن ارقام نجومی انواع چاپ وقتی توضیح می داد، قیمت کاغذ، مثل هر کالای وارداتی دیگری متاثر از دلار است و به تبع تب افزایش قیمت دلار، ارزش هر بند کاغذ هم پائین و بالا می شود و او را تقصیری نیست، ناخودآگاه یاد ایام دانشجوئی افتادم که بارها به اتفاق دوستی از هم کلاسی ها به انبار بی سر و ته کاغذ پدر آن دوست گرامی رفته بودیم که به زعم من، ذخیره ده سال مصرف کاغذ کشور و نه منطقه ی آذربایجان، در آن موجود بود و این سوال مثل خوره افتاد به جانم که وقتی انبارهایمان پر است و کاغذ و هر قلم جنس دیگر را حتی در صورت واردات نه به نرخ ارز دو هزار تومانی ِ صرافی ها که به نرخ دولتی صد و خورده ای تومن می خریم و وارد می کنیم و حتی در صورت صحت ادعاهای غربی ها در ژست تحریمی که گرفته اند، مراودات اقتصادی ما بیشتر شرقی است تا غربی، چرا باید هم سو شویم با موجی که سر چشمه اش از سوی دشمن است و کاتولیک تر از پاپ، وقتی آن ور آبی ها ژست تحریم و اخلال در اقتصاد نوپای ما را گرفته اند و به هر دری می زنند تا ما را زمین بزنند و نمی توانند، خون هم را در شیشه ی منفعت چند ریال بیشتر خود کنیم!؟ و خواسته ی ناموفق اجنبی را به موفقیت قرین!؟ راستی ما را چه شده که برای صید چند درهم بیشتر، آب را گل آلود می خواهیم و گل آلود تَرَش می کنیم!
رفیقی چه زیبا می گفت که تحریم ما خارجی نیست! داخلی است…
راستی! چه کسی عمار ِ روشن گر این صفّین هزار لایه است؟