العجل

رفیقی داشتم که می گفت:
هر چی که به ته ش برسه تموم می شه!
و تاکیید داشت روی هر چی.
حالا من حساب می کنم تَه صبر ما کجا باید باشد که هنوز به ش نرسیده ایم تا بی صبری امان مان را ببرد و چشم به راهی مان تمام شود!؟
از صبر که می گویم دلم آن قدر فشرده می شود که نای نفس کشیدن و حتی فریاد کشیدن هم نمی ماند.
گیریم صبر ما به این زودی ها تمام شدنی نباشد.
شما چه کار به وسعت حوصله و صبر و طاقت ما داری؟
بیا خب!
لطفن…
صبر قاعده ی لطیفی ست برای تحمل. برای دوری. برای همه ی روزهائی که نیستی تا خوش بگذرند.
این روزها که می گذرد
نه هست های مان آن گونه که بایدند
و نه باید های مان آن گونه که هستند…