حسنی ؛ یا بقول دوم خردادیها ملا حسنی، نامیست آشنا و البته بیشتر اوقات خبر ساز و جنجالی.
نسل جوان حسنی را با طنزهای مسخره آمیز روزنامههای دوم خردادی میشناسند، اما از نقش مردانه او در غائله کردستان و فداکاریهای بیشمار او برای انقلاب، و بسیاری از مسائل و رخدادهای دیگر آگاهی ندارند. این ستمی بود که برخی داعیهداران آزادی در حق این مرد روا داشتند و او حتی یکبار شکایت هم نکرد.
برای آنها که آب را سر چشمه می خواهند خواندن خاطرات او ، شاید خالی از لطف نباشد.
.
آقای حسنی یا ملاحسنی، در مرداد یا تیر ۱۳۰۶ در ارومیه به دنیا آمد، و پس از آن که پدرش را در دوازده سالگی از دست داد، با مادرش که نقش یک مربی دینی را در روستایشان بر عهده داشت، زندگی کرد.
آقای حسنی در سال ۱۳۳۰ برای ادامه تحصیل به قم میآید. وی ادامه دروس سطح را نزد اساتید مبرز حوزه تمام میکند و از جمله در درس تفسیر علامه طباطبائی حاضر میشود. نزد دکتر مفتح هم منظومه ملاهادی سبزواری را میخواند
یکی از کارهای شگفت او در نزدیکی انقلاب آن است که روی منبر به آموزش استفاده از سلاح پرداخته است. وی با مستقر کردن برخی از مسلحین خود در اطراف مسجد برای مراقبت از اوضاع خودش اسلحه را درآورده و روی منبر نحوه استفاده از آن را به مردم آموزش داده است (ص ۱۲۵). او میگوید: در این هنگام مردم حیرت زده شده بودند چون تا آن وقت در رؤیا هم ندیده بودند که آخوندی در بالای منبر و در آن فضای اختناق ستم شاهی با آنان چنین سخن بگوید. این رخداد در آذرماه سال ۱۳۵۷ بوده است.
آقای حسنی در باره دقت خود در تیراندازی میگوید: من در پنجاه شصت متری میایستادم و نشانه میرفتم و دقیقا نوک سیگار را میزدم (ص
آقای حسنی در دور اول انتخابات مجلس از ارومیه کاندیدا شده و وارد مجلس شد و به کمیسیون دفاع رفت، کمیسیونی که همه اعضای آن بعدها یا شهید شدند یا جانباز (ص ۲۵۰). یکبار هم در تهران مورد حمله تروریستها قرا رگرفت اما وی هم اسلحه را کشید و شروع به تیراندازی کرد. داستان این بخش واقعا خواندنی است و آقای حسنی به رغم آن که زخمیمیشود آن قدر مقاومت میکند که از دست آن منافق نجات مییابد (ص ۲۵۲ – ۲۵۳).
یکبار هم پس از نماز جمعه وقتی از مسجد بیرون میآمد، یک منافق برای عملیات انتحاری به او چسبید تا خود را منفجر کند. اما آقای حسنی که با فنون رزمیآشنا بوده ضربه آرنج محکمیبه او میزند و او را تا دو سه متر آن سو پرت میکند. پس از آن محافظ وی فورا او را دستگیر کرده و نارنجک او را که ضامنش کشیده شده بود اما زنجیرش پاره شده و عمل نکرده بود از او میگیرد (ص ۲۵۹).
آقای حسنی بعد از مجروح شدن وی در جریان ترور تهران برای درمان مدت سه ماه در لندن بوده است. خاطراتی از آن دوره دارد و به خصوص شرحی از یک جانباز شیمیایی دارد که از آن با عنوان حماسه یاد کرده است. پزشکی برای این جانباز دندان مصنوعی گذاشت و وقتی کارش تمام شد بهترین دندانهای دنیا را برایت گذاشتم. مراظب باش وقتی برگشتی دیگر به حرف خمینی جبهه نروی . در این وقت، این جانباز دست در دهانش کرد و دندانها را محکم به زمین کوبید به طوری که تکه تکه شدند .. و من به غیرت دینی، صلابت و شجاعت و عزت و شرافت این جوان غبطه خوردم. (ص ۲۷۱).
وی مقبرهای برای خود در حاشیه بزرگ آباد که روستای اوست برای خود بنا کرده است تا در آنجا دفن شود. در کنار چشمه خشک شدهای در یک کوه سنگی که به علی بولاغی یعنی چشمه علی معروف بوده است. این زمین به خاطر سنگی بودن هیچ وقت بدرد کشاورزی نمیخورد و برای همین برای دفن مناسب است. آقای حسنی به عنوان آخرین جمله میگوید: در سینه این کوه برای خودم محل دفن و قبر انتخاب کردم و راضی نیستم بعد از مردن، جنازه ام، حتی یک متر از زمین کشاورزی و مستعد را اشغال کند (ص ۳۰۴).
دیدگاهها
راستی سیگارش نوعش خارجی بود یاداخلی
ممنون از راهنمایی شما
منتظرم
قربونت مطلبت خیلی خوبیه
سلام من رو به ایشون برسون
شیر اگر پیر شود هم شیر است….
با سلام
دین مبین اسلام غیرت و ایمان را با دانش و آگاهی می خواهد یعنی این دو وسیله ی پرواز به سوی سعادت وخوشبختی خواهند بود.