دم خداحافظی، محض خالی نبودن عریضه از تذکری که باید میداد، یادم آورد تکیه کلام مرحوم صفائی را که همیشه میگفت:
«خدا، مبداء میلتان را عوض کند!»
و گفت: گیر خیلیهامان سر همین منشاء و مبداء میلی است که داریم. گفت: ردّ ِ خیلی از کارهایمان را بزنی، تهش میخورد به دنیا و گیرو گورهائی که گیرشانیم. گفت خشت اول را باید به وقتش درست چید!
و گفت: کاش میتوانستیم سر خر را کج کنیم سمتی که بایدش!
و تا شنید نالهام از دشواری امتحانها را در آمد که: مرغ زیرک! چون به دام افتد تحمل بایدش!
و باز تکیه کرد به کلام دلنشین و دیگری از (عین – صاد) که:
” آن طور زندگی کن که مرگ مزاحم زندگی تو نباشد!
و آنگونه بمیر که زندگیساز باشی!
شاید بتوانی در کنار فاطمه باشی! ”
– – – – – – – – –
*. – عنوان، مصرعیست عاریتی از غزل زیبائی از ناصر خان فیض. کثّر الله مثله!
دیدگاهها
آنگونه بمیر که زندگیساز باشی …
شاید بشود گفت تعریفِ زیباییست از شهادت …
زندگیسازِ خودت، اطرافیانت، جامعهات، دنیا و تاریخ …
—-
ضمنا ممنونم از لطفتون.