روزی از امام شنیدم که:
“ فقیه خیال میکند که غیر از فقه، علم دیگری در عالم با ارزش نیست.
فیلسوف هم گمان میکند فلسفه والاترین علم است.
عارف هم همین گمان را دارد!
و این به خاطر این است که تهذیب نفس بهطور کامل صورت نگرفته است.
وگرنه هیچ کدام چنین گمانی نداشتند.
ورود دانش در قلب نامهذب اشکالات بیشماری ایجاد میکند. شخص به مرحلهای میرسد که برای اثبات وجود خدا، برهان کافی و وافی و متقن و محکم ارائه میکند، اما خودش محجوب از حق میماند.
آنچه مسلم است هر یک از معارف، زبان و اصطلاح مخصوص به خود را دارد. البته هر کدام به زبان اهل بیت عصمت(علیهمالسلام) نزدیکتر باشند، مهمتر و عالیتر هستند. ”
– – – – – – –
اقلیم خاطرات. فاطمه طباطبایی
انتشارات پژوهشکدۀ امامخمینی و انقلاباسلامی (+)
دیدگاهها
بسم الله
این بار به همان سبکی نوشتیم که شما گفتید، سپردیم به خودش،دل را که صاف کنی خودشان جاری میشوند!
.
بهار با همه ی زیبایی هایش رسیده بود، از بچه گی دوست داشتم تا بارانهای بهاری را بنیشینم و تماشا بکنم،نه با خاطر بارانش،به خاطر رنگین کمانهای بعد از بارانش!،دل هوا که میگرفت شروع میکرد به باریدن،چه بارشهایی،نرم و آرام،گویی صورتت را نوازش میکند،باران که تمام میشد آسمان را میگشتم تا رنگین کمان را پیدا بکنم، چشمم که به ان می خورد با ذوق فراوانی فریاد میزدم که دیدمش!، نم های هوای مرطوب بعد از باران که رفع میشد رنگین کمان هم میرفت،به آسمان که نگاه میکردم باز هم همان خورشید بود که با چشم غیر مسلح نمیشد تماشایش کرد،هوا که نمناک میشد دلم برای رنگین کمان لَک میزد،آنموقع بود که فهمیدم برای لذت بردن از خورشیدی که در غیبت است باید دلت نمناک باشد تا بتوانی رنگین کمان این خورشید را ببینی،چشم غیر مسلح یارای دیدن خورشید دوازدهم آسمان اهل بیت را ندارد!