الهی؛
عَبیدُک ببابک!
این عذر تقصیر آورده، بندهایست بیمقدار که آویزان رحم توست…
الهی؛
مِسکینُک ببابک!
این بیچیز، بیهیچ چیز، فقیر ِ کاسهی گدائی گرفته به سوی توست!
الهی؛
این عاصی ِ فراموشکار
بیش از هر متاع دیگر
بار گناه و غصه و بیطاقتی آورده.
الهی؛
گناه را خود گفتهای که خواهی بخشید و عصیان و فراموشی را نیز.
حالا این وسط، با اینهمه غصهی ریز و درشتی که برای دنیاست
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد!!