هر بار که نسیم هر سفری جان خسته تنی را مینوازد
دل ناماندگار بیدرمان ما
میل جادههای پر پیچ و خمی را میکند که ابر آلود بود و پر از دار و درخت
و نمیداند ته آن جاده کسی که باید باشد، هست؟
و بعد آرزو میکند که ای کاش هیچ وقت و هیچ کجا، هیچ جادهای نبود
که اگر نبود، هیچ فصل و فاصلهای حادث نمیشد!
دیدگاهها
عالی!