الیس الصبح بقریب؟

جادوی گیسوی تو
سلسله‌ی موی تو
قصه‌ی ابروی تو
هزار و یک شب است که به درازا کشیده و
حکایت هجران تو، شهره‌ی شهر شده
ماهِ من!
از رخ نقاب بر افکن و ماه سیمین عذار از پس سلسله‌ی طره‌ی گیسو عیان کن
بگذار در این چند شب باقی
هلال ماه رویت بَدر بتابد و شب دیجور ما روشن شود…
بگذار تا قبل صبح وصال
و تنفس در اتمسفر ِ حضورِ حضرت ملکوتی‌ات
یک دل سیر
تو را
از دور تماشا کنم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.