وبلاگ تریبونیست مناسب و بجا که ما آدمها آنچه بنظرمان جالب است را به اشتراک بگذاریم
در روزهای اول نخستوزیری، آقای رجایی مرا خواست و به من حکمی داد که طی آن، کلیه اموال مازاد دولت را شناسایی و از سطح وزارتخانهها، سازمانها و مراکز دولتی جمعآوری کنم. ایشان به من گفت: «هرچه اموال لوکس در ادارات و وزارتخانههاست نظیر لوستر، فرش و غیره همه را جمع کن». گویا امام به ایشان هم تذکری داده بود که این کار بشود. ایشان هم این را بخشنامه کرد. با حکمی که از او داشتم، به تکتک وزارتخانهها میرفتم و اموال مازاد و تشریفاتی را جمع میکردم. فقط از وزارت خارجه هفت کامیون فرش جمع کردیم. کلیه این اموال را میفروختیم و به حساب ۱۰۰ امام ـ که مخصوص خانهسازی محرومان بود ـ واریز میکردیم. ایشان حتی به من گفت: «این لوستر بزرگ وسط مجلس را هم جمع کن و بفروش». اتفاق جالبی که افتاد این بود که وقتی آقای میرحسین موسوی وزیر خارجه بود، به سراغ اتاقش رفتیم که فرش اتاق او را جمع کنیم و ببریم. در اتاق بسته بود. بعد از دو، سه روز مراجعه، مسئول دفتر ایشان گفت: «نمیشود، شما میخواهید حتی فرش اتاق آقای وزیر را هم جمع کنید، لااقل این فرش را بگذارید باشد!». وقتی مطلب را به آقای رجایی منعکس کردم، شخصا به آقای موسوی تلفن کرد و گفت: «آقای موسوی تو تازه وزیر شدهای، حالا به این زودی به فرش علاقه و تعلق پیدا کردهای!». او هم گفته بود: نه، من وزارت نبودهام. همین حالا بگویید بیایند و جمع کنند و ببرند که ما هم رفتیم و فرش اتاق وزیر را هم جمع کردیم و بردیم! ایشان میگفت، اول از خود نخستوزیری شروع کنید. در زیرزمینهای نخستوزیری همه جامهای نقره سازمان تربیت بدنی و نیز دهنه اسب شاه را که ۴۳ تکه طلا روی آن بود، جمع کردیم و فروختیم و به حساب ۱۰۰ امام واریز کردیم
دیدگاهها
سلام علیکم در ابتدا باید از زحمات جنابعالی در راستای اطلاع رسانی و آگاهی بخشی تشکر کنم بخصوص در مورد مطالب امام موسی صدر و شهید رجایی که من بسیار استفاده بردم . موفق وموید باشید … هادی …… اللهم عجل لولیک الفرج
سلام… دست شما درد نکنه. خیلی قشنگ بود. ولی من موندم بخندم یا گریه کنم؟ یا علی
دستت درد نکنه خیلی ممنون شهادت امام موسی کاظم را به شما تسلیت می گم
سرو از قد رعنایت آموخته رعنایی
جز فکر تو خوبان را نبود سر سودایی
ای پادشه خوبان ، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقتست که باز آیی
سودای وصال تو رسوای جهانم کرد
مهجور ز دین ودل بیگانه ز جانم کرد
القصه که هجر تو بی تاب و توانم کرد
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
از باده ی وصل خود ما را بچشان جامی
ما را نبود جانا غیر از تو دلآرامی
گفتی ز کفم دردی از درد بیاشامی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
وی یاد توام مونس در گوشه ی تنهایی
اللهم عجل لولیک الفرج