به هم خوردن لایهی یکدست سفیدِ برفِ جلوی در یعنی اینکه کسی آمده یا رفته…
ریزتر که شوی سن و سال و زن و مردیاش هم دستت میآید!
حتیتر اینکه میفهمی آدمی که رفته یا آمده، قدم آهسته بر میدارد یا تند
پا کج میگذارد یا راست
دقیقتر که باشی طرفت را از رد زیرهی کفشش که مثل مُهر میافتد روی برف میتوانی بشناسی!
و تو پنداری برف برگیست از اوراق قطور نامهی اعمال آدم که ریزترین حرکاتت در صفحهی سفید و بزرگش ثبت و ضبط میشود.
شاید اصلن دلِ سفیدِ برفی که فرش شده روی کوچه و خیابان، گواهی از گواهان روز حساب باشد که شهادت دهد به راهی که رفتهایم و رد پائی که از ما مانده و سُرهائی که تا به مقصد برسیم خوردهایم و قدمهائی که تند و کند و کج و راست برداشتهایم…
که فرمود قیامت روزی است که پاها به شهادتِ راهی که رفتهاند فراخوانده میشوند؛
وَ تَشهَدُ أَرجُلُهُم بِما کانوا یَکسِبون +
دیدگاهها
از لطف شما سپاسگزارم 🙂