وَالشَّمسِ وَ ضُحاها…

دنیا چه ام‌روز تمام شود چه دیگر روز
چه شنبه‌ی آینده، خورشید سه روز یا سی روز یا حتی سی سال، فرو در پشت کوه‌ها شود و تا سه روز و سی روز و سی سال بر نیاید و چه این‌ها همه شایعه‌ی صهانیه باشد – که هست! –
چه آخرین روزهای سال میلادی دو هزار و دوازدهم، آخرین روزهای عمر زمین باشند و چه نباشند،
من یقین دارم
تا نیائی
گره از کار زمین وا نشود…
و یقین دارم
آفتاب با رفتن تو در پس پرده‌ی ظلمانی غیبت، از شهر کوچ کرده و از آن روز نتابیده و با آمدنت می‌آید و می‌تابد!
این‌روزها که می‌گذرد
هر روز احساس می‌کنم
زمینی‌ها
بس که به ندیدنت
نبودنت و نیامدنت خو گرفته‌اند
هر از چند سال
خبر جعل می‌کنند که مرهم غفلت‌شان شود و مخدر روزهای بی‌‌آفتاب و بی روی نیکوی تو…
آفتاب آن است که خود بتابد
نه آن‌که اغیار بگوید…

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.